چند شعر طنز در حال و هوای روزهای پایان سال
سه شعر طنز؛به بهانه نزدیک شدن به نوروز و حال و هوای روزهای پایانی سال و مثل همیشه گرانی های دم عید . . .
کد خبر: ۱۰۷۴۹
تاریخ انتشار: ۱۴ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۶:۴۷ 05 March 2015

ما خانه نداریم کجا را بتکانیم؟

ما خانه نداریم کجا را بتکانیم؟

وقتی که زمین نیست هوا را بتکانیم؟

یک کلبه ی پر مهر و صفا دارم و بایست

هر آنچه که داریم، «صفا» را بتکانیم

سوراخ مهم نیست که در جیب بماند

هر چیز دگر گشت چو پیدا ،بتکانیم

مائیم و همین بسته‌ی کالا که...بماند

ته مانده این ظرف غذا را بتکانیم؟

میمون بفرستیم فضا محض تفنن

این خانه نشد بلکه فضا را بتکانیم

سوراخ دعامان دو سه ماه است گرفته

بایست که سوراخ دعا را بتکانیم

با حفظ موازین و نه با حالت موزون

دست و سر و ترقوه و پا را بتکانیم

بد نیست شما یک ذره ما را بتکانید

ما هم به همان شیوه شما را بتکانیم

چون شاه فراری شده پس شاه نداریم!

مِن‌بعد فقط جیب گدا را بتکانیم

گویند که عید آمده دل را بتکانید

دل را ز پری، سوسن و سارا بتکانیم

ما اهل جنوبیم و شما اهل شمالید

یک ذره اگر قطب نما را بتکانیم

القصه در این کله بجز پرت و پلا نیست

این کله ی پر پرت و پلا را بتکانیم

سعید طلایی

                          

                                                ****************

ما خانه نداریم کجا را بتکانیم؟

با آمدن بهار ما گل کردیم
یاد از گل و مرحومه بلبل کردیم

با وعده این‌که می‌رسد فروردین
سرمای سه ماه را تحمل کردیم

از جانب ابر چون‌که در تحریمیم
چندی‌ست که با چاه تعامل کردیم

از جوش و خروش ماه نوروز همه
تبخیر شدیم بس‌که قل‌قل کردیم

تا یک‌ذره درد کمتری حس بکنیم
در لحظه تزریقِ بلا شل کردیم

هی فال گرفتیم و بد آمد، بعدش
با همت بیشتر تفأل کردیم

امسال که هفت‌سین‌مان سکه نداشت
فکر سمنو و فکر سنبل کردیم

چون خرج مسافرت به‌شدت بالاست
یک‌گوشه نشستیم و توکل کردیم

تا روحیه‌مان کمی دگرگون بشود
با تک‌تک فامیل تعامل کردیم

از بس که تعارفات کردند به زور
یک‌عالمه آجیل تناول کردیم

با هفت عدد چای که رویش خوردیم
این هاضمه را به شدت اسکل کردیم

چون بچه صاب‌خانه عیدی می‌خواست
هی پا نشدیم، هی تعلل کردیم

در آخر داستان هم از ناچاری
عیدی دو عدد ماچ تبادل کردیم

امسال شبیه سال‌های پیش است
هرچند تقاضای تحول کردیم

انگار که کارمند یعنی که همین
با کوشش مستمر تنزل کردیم

                                             ****************

نفس باد صبا آفت جان خواهد شد

عید می آید و اجناس گران خواهد شد

قیمت میوه و شیرینی و آجیل و لباس

باز سرویس گر فک و دهان خواهد شد

همسرم چند ورق لیست به من خواهد داد

و سرا پای وجودم نگران خواهد شد

می زنم ساز مخالف دو سه روزی اما

عاقبت هرچه که او گفت همان خواهد شد

می رسد مرحله ی سخت و نفس گیر خرید

نوبت گند ترین کار جهان خواهد شد

کل عیدی و حقوقم به شبی خواهد رفت

بر سر جیب بغل ،فاتحه خوان باید شد

یک الف آدم و یک عائله آنهم پر خرج

وقت فرسودن اعصاب و روان خواهد شد

پول را با علف خرس یکی می دانند

فکر کردید که منطق سرشان خواهد شد

هانیه نعره بر آرد که ندارم مانتو

کامران از پی او تیز دوان خواهد شد

که پدر کفش و کت و پیرهنی می خواهم

بعد از او نسترنم مرثیه خوان خواهد شد

سام هم لنگه ی جوراب به پا می گوید

شستم از پنجه اش امسال عیان خواهد شد

قیمت پسته به قلب من ِآسیب پذیر

باز هم وای که آسیب رسان خواهد شد

زیر بازارچه با قیمت ماهی یا گوشت

آسمان دور سرم پُر دَ وَران خواهد شد

مغز گردو شده مانند طلا مثقا لی

مغزم از قیمت آن سوت کشان خواهد شد

کمرم گشت که در خانه تکانی سرویس

حالیا نوبت این فک و دهان خواهد شد


اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار