در روزهای اخیر بوریس جانسون، نخست وزیر انگلیس صراحتاً از تعبیری استفاده کرد كه در ماه های آینده نیز با نزدیک شدن بیشتر اروپا به رئیس جمهور آمریکا بیشتر خواهیم شنید: «توافق ترامپ»! ؛ توافقی که از نگاه جانسون باید جایگزین برجام شود. بلافاصله بعد از موضع گیری نخست وزیر انگلیس، دونالد ترامپ و برایان هوک نیز چنین دیدگاهی را تایید کردند.

اما توافق ترامپ چیست، چه مولفه ها و ساختاری دارد، پیگیر تحقق چه اهدفی است و ایران در مقابل آن چه اقداماتی می تواند انجام دهد.

 برای پاسخ به این سوالات لازم است كمی به عقب برگردیم.

دونالد ترامپ اندكی بعد از رسیدن به كاخ سفید از توافق هسته ای خارج شد. ترامپ در دوران تبلیغات انتخاباتی برجام را بدترین توافق می دانست. از دید ترامپ و افرادی مانند مایك پمپمئو، «برجام اوباما» مسئله ایران را حل نكرده و در بهترین حالت صرفاً یکی از مولفه های قدرت آن یعنی برنامه هسته ای را تحت کنترل درآورده است.

متعاقب خروج از توافق هسته ای، مایك پمپئو اواخر اردیبهشت 1397 در بنیاد هریتیج  از 12 شرط برای یك توافق جدید رونمایی كرد. 12 شرط پمپئو، چارچوب مطلوب توافق مورد علاقه ترامپ و اطرافیان اوست. توافقی كه از دیدگاه آنها تمام ابزارها و مولفه های قدرت ایران را محدود و کنترل می کند یا از بین می برد.

توافق مورد علاقه دونالد ترامپ منجر به ستاندن حداقل امتیازهای هسته ای ایران در برجام می شود، برنامه موشكی را تعطیل می کند یا از آن به مثابه ابزاری راهبردی و تعیین کننده عقب نشینی باید شود و سیاست منطقه ای ایران را كلاً تغییر می دهد به گونه ای که دیگر نباید اثری از محور مقاومت باشد.

می توان گفت از دیدگاه ترامپ و بخصوص اطرافیان نومحافظه کار وی  ایران باید به «كشوری نرمال» در منطقه و در سیستم بین الملل تبدیل شود که به عنوان مثال یکی از خروجی های آن  پذیرش رژیم صهیونیستی به عنوان یک دولت- ملت باشد. از دید آنها « مشكل  ایران» صرفاً این گونه قابل حل است.

متاثر از این دیدگاه، دولت ترامپ اصولاً به مذاكره به عنوان راهی برای رسیدن به توافق (فارغ از داده و ستانده یا برابر و عدم برابر بودن توافق) اعتقاد ندارد و بدنبال تحمیل توافق مطلوب خود و تغییر مبنایی و جدی سیاست ایران است. اگر روزی هم به سمت پذیرش مذاکره یا میانجیگری گام برداشت (بدلیل مسایلی مانند در پیش بودن انتخابات ریاست جمهوری) در چارچوب همین استرات‍ژی و به عنوان تكه ای از یك پازل بزرگتر به آن نگاه می كند.

از دیدگاه آمریکایی ها، سیاست فشار حداكثری همراه با جنگ رسانه ای و روانی گسترده كه منجر به تحریم های بی سابقه علیه ایران شده ابزاری برای تحمیل توافق مورد نظر است. دولتمردان آمریکایی بر این اعتقادند اگر ایران به این توافق تن ندهد به مرور، آن چنان ضعیف خواهد شد که در نهایت امر حداقل با فروپاشی اقتصادی و اجتماعی و نه سیاسی روبه رو می شود.

 به عبارتی دیگر، از دید کاخ سفید سیاست فشار حداكثری در نهایت الزاماً به یكی از این نتایج منجر می شود: ایران مذاكرات جدید در راستای پذیرش توافق مطلوب آمریكا را می پذیرد یا با افزایش ناآرامی ها و نارضایتی ها زمینه برای فروپاشی در گذر زمان مهیا می شود. 

استفان والت، سیاست ترامپ در قبال ایران را زورگویی وحشیانه می نامد اما عملاً نومحافظه كاران و ترامپ كه نگاهی ساده به مسائل دارند اهمیتی به این گونه مباحث نمی دهند و به شدت علاقمند و پیگیر اعمال رویه های مستقیم برای دست یابی سریع تر به نتیجه هستند.

در وضعیت فعلی نیز  با فعال شدن سازوكار مكانیسم حل اختلاف و روندی که کشورهای اروپایی در پیش گرفته اند انتظار می رود در ماه های آینده آلمان و فرانسه همراهی بیشتری با تحمیل توافق مطلوب ترامپ داشته باشند. در ابتدای مطلب عنوان شد بوریس جانسون این روزها زودتر از دیگران از توافق ترامپ می گوید؛ چرا که انگلیس به لحاظ سنتی و بخصوص بعد از نهایی شدن برگزیت همراهی كاملی با ترامپ خواهد داشت. 

شاید بهترین توصیف از شرایط و سناریوهایی که آمریکا در پیش گرفته را قاسم سلیمانی در اجلاسیه پایانی گرامیداشت شهدای استان کرمان 1397/12/9 انجام داد که گفته بود: «برای دشمن، این برجام سه ضلعی است نه یک ضلعی، اما اوباما فکر می‌کرد به مرور زمان به دو اضلاع دیگر می‌رسد، اما آدم عجولی که آمده اصرار دارد به سرعت برسد و تصورش این بود که می‌رسد... دشمنان معتقدند که چشمه باید خشکانده شود و این چشمه ایران است».

با این توصیفات باید گفت از دید آمریکایی ها شهادت قاسم سلیمانی نیز در راستای تضعیف نظام جمهوری اسلامی و سیاست منطقه ای آن و تحمیل توافق مطلوب برآورد کرد. به همین دلیل است كه برایان هوك چند روز قبل و بعد از این اتفاق مدعی عقب نشینی ایران از سیاست منطقه ای شده بود و رابرت اوبراین، مشاور امنیت ملی کاخ سفید نیز مدعی شده بود شهادت قاسم سلیمانی احتمال مذاکره ایران و آمریکا را بسیار افزایش داده است.

چه باید کرد؟

 در مقابل رویكرد دونالد ترامپ و نومحافظه کاران، ایران چه راه حل هایی پیش رو دارد.

بدون شک تاكید بر مذاكره مستقیم و تلاش برای حل مسائل یكی از این راه حل هاست اما همان طور که گفته شد طرف مقابل اصولاً اعتقادی به مذاکره ندارد و گفت و گو را فرایندی نادرست، زمان بر و بی نتیجه می داند و صرفاً به تحمیل توافق مدنظرخود علاقه دارد.

مایك پمپئو چندی قبل در گفت وگو با سی‌بی‌اس دلیل تمایز سیاست آمریكا در قبال ایران و كره شمالی را این گونه توصیف كرده بود: كره شمالی سلاح اتمی و قدرت نظامی دارد كه می تواند ایالات متحده را مورد هدف دهد اما ایران فاقد چنین ابزارهایی است.

از سوی دیگر اصولاً مذاكره با ترامپ به مثابه گیر افتادن در باتلاق است كه هر چقدر جلوتر بروید و تلاش بیشتری كنید بیشتر گرفتار می شوید. البته بیان این مسئله به معنای این نیست دیگر روسای جمهور آمریکا چنین دیدگاهی نداشتند بلکه موضوع این است که هیچ کدام به صراحت و سادگی به این راهبرد اعتراف نمی کردند. در حالیکه، یکی به یکباره خواهان نابودی یا حداقل ایجاد محدودیت جدی برای تمام مولفه های قدرت یک کشور است دیگری مرحله به مرحله در پی از بین بردن مولفه های قدرت بود.

بنا به همین دلیل بود که مسئولان اذعان داشتند سهم ایران از توافق هسته ای اوباما، «تقریباً هیچ» بوده؛ چرا که اوباما انجام تعهدات برجامی آمریکا را به مثابه قوی تر شدن ایران در دیگر مولفه های راهبردی قدرت ارزیابی می کرد که از دیدگاه آنها مقابله با تهران را در مراحل بعدی سخت تر می کرد. 

اما راه حل دیگر، تلاش برای اجماع و رسیدن به یك استرات‍ژی واحد است كه ضمن تكیه بر توانمندی های داخلی، به مقاوم سازی اقتصادی توجه دارد. در این صورت دولت به کمک تمامی نهادها و رسانه ها در پی احیای اعتماد عمومی است و بر حل مشکلات داخلی تاکید دارد. این راه حل البته به معنای حذف مسائل چالش زای داخلی یا کنار گذاشتن ابزار مذاکره با طرف های دیگر نیست اما برای اصلاح سیاست ها در زمینه های مختلف منتظر و وابسته به نتایج مذاکره نیست.

مشکلی که در ایران امروز وجود دارد و تبعات زیان باری تاکنون داشته این است که بین راه حل اول و دوم (فارغ از نتایجی که به آن ها اشاره شد) در نوسان است و کلان تصویری برای برون رفت از وضعیت فعلی ترسیم نشده و به تبع آن نیز اقدامات جدی متناسب با تحرکات گسترده آمریکایی ها عملیاتی نشده است.