فاطمه صنیعی وحید*
کد خبر: ۹۲۱۱۱۲
تاریخ انتشار: ۱۳ آذر ۱۳۹۹ - ۱۵:۲۸ 03 December 2020

چکیده

صد سال پیش زیگموند فروید [۱] فرضیه جدیدی از طبیعت بشر ارائه داد. او ادعا کرد: نیرو‌های اولیه، جنسی _ خشنی که عمیقا در همه انسان‌ها پنهان است را کشف کرده است، نیرو‌هایی که اگر کنترل نشوند باعث آشفتگی و تباهی جامعه می‌شوند.

 این نوشته درباره چگونگی استفاده افراد صاحب قدرت از نظریات فروید در کنترل توده [۲] خطرناک در عصر دموکراسی [۳] توده‌ای بوده است. اما اصل نوشته نه درباره فروید، بلکه درباره یکی از اعضای خانواده او یعنی درباره خواهرزاده آمریکایی فروید "ادوارد برنایز" [۴] است. امروزه کسی ادوار برنایز را نمی‌شناسد، اما تاثیر او بر قرن بیستم به اندازه دایی اش می‌باشد. زیرا برنایز اولین کسی بود که ایده فروید درباره بشر را برای گول زدن توده‌ها به کار برد، او برای اولین بار به شرکت‌ها یاد داد که چگونه می‌توان با مرتبط کردن انبوه کالا‌ها تولیدی با امیال ناخودآگاه [۵] مردم را خواستار آنچه نیاز ندارند کرد. امری که نتیجه آن یک دیدگاه سیاسی در چگونگی کنترل توده‌ها بود. این که با اشباع امیال درونی -  خودخواهانه مردم را شاد و مطیع نگه دارند این کار آغاز اپیدمی مصرف گرایی [۶] بود که امروزه بر جهان ما چنگ انداخته است.

 ماشین‌های شادی 

تصورات فروید از عملکرد ذهن انسان امروزه مانند داشتن روانکاو [۷] بخشی از باور‌های جامعه شده است. سالانه مراسم رقص روان درمانگران در یک قصر باشکوه در وین [۸] برگزار می‌شود، اما همیشه این چنین نبود.  صدد سال پیش جامعه وین از تفکرات فروید متنفر بود. آن زمان وین مرکز یک امپراتوری بزرگ و حاکم بر اروپای مرکزی بود. به نظر اشراف زادگان قدرتمند هابسبورگ [۹] تصورات فروید نه تنها شرم آور بود، بلکه ایده آزمون،  تجزیه و تحلیل احساسات درونی تهدیدی برای کنترل مطلق آن‌ها بود. آن زمان هر چند انسان‌ها قدرت داشتند، اما حق ابراز احساسات شدید نداشتند، منظور این نیست که اصلاً نمی‌توانستند. مثلاً، زنی شدیداً احساس غمگینی می‌کرد، اما نمی‌توانست به سراغ مادر رفته و روی شانه هایش گریه کند، اگر درباره احساسات اظهار ناراحتی کند این کار مثل، فروختن خودش بوده؛ اگر این کار را می‌کرد به آن احترام نمی‌گذاشتند و حالا فروید این طرز تفکر را به شدت زیر سوال برده است، زیرا برای امتحان می‌بایست جامعه خود و هر چیزی که فرد را احاطه کرده زیر سوال ببرید. این در آن زمان چیز خوبی نبود. اما آنچه فرمانروایان امپراتوری‌ها را پیش از نظرات فروید درباره درون پنهان همه انسان‌ها ترساند غرایز سرشتی خطرناک بود.

فروید تئوری روانکاوی [۱۰] را ارائه کرده بود یعنی با بررسی رویا‌ها و تداعی آزاد، نیرو‌های پرخاشگر و قدرتمند جنسی که بقایای گذشته حیوانی ما هستند را کشف کرد احساساتی که ما سرکوب شان کردیم، چون بسیار خطرناک بودند.
 دکتر ارنست جونز [۱۱] همکار فروید می‌گوید: فروید روشی دارد برای کشف بخش پنهان مغز ما که امروزه ناخودآگاه گفته می‌شود این قسمت کلاً برای بخش هوشیار ما ناشناخته است در ذهن همه ما مانعی وجود دارد که اجازه ابراز نمی‌دهد.
 در سال ۱۹۱۴ امپراتوری اتریش - مجارستان [۱۲] اروپا را به جنگ کشاند افزایش رعب و وحشت برای فروید نشانه درستی یافته هایش بود،  ناراحت کننده‌ترین چیزی که نوشت: این دقیقاً همان رفتاری است که بر اساس دانش روانکاوی می‌بایست از مردم انتظار می‌داشتیم. دولت‌ها نیرو‌های اولیه را در بشر آزاد کرده بودند هیچ کس نمی‌دانست چطور می‌توان آن‌ها را متوقف نمود.
 آن زمان برادرزاده فروید ادوارد برناز به عنوان خبرنگار [۱۳] در آمریکا کار می‌کرد مشتری اصلی او خواننده معروف اپرا کاروس [۱۴] بود که مشغول سیاحت در آمریکا بود. هرچند والدین برنایز ۲۰ سال پیش به آمریکا مهاجرت کرده بودند، اما او ارتباط خود را با عمویش که تعطیلات را با آن به آلپ می‌رفت حفظ کرده بود.

 اما برنایز بخاطر یک هدف کاملا متفاوت در حال بازگشت به اروپا بود وقتی که کاروسو وارد اوهایو_ تولدو [۱۵] شد.
آمریکا اعلام کرد: این آغاز جنگ علیه آلمان - اتریش است. دولت آمریکا به عنوان بخشی از تلاش برای جنگ کمیته را مامور اطلاعات عمومی کرد و برنایز برای ترویج نیات جنگی آمریکا درون مطبوعات منصوب شد. ویلسون [۱۶] اعلام کرد که آمریکا نه برای بازگشت امپراطوری‌های قدیمی بلکه برای بازگرداندن دموکراسی به کل اروپا، خواهد جنگید. برنایز ثابت کرد که در ترویج این عقیده در داخل و خارج کشور بسیار ماهر است. در پایان جنگ از او خواسته شد تا رئیس جمهور را در کنفرانس صلح پاریس [۱۷] همراهی کند.

ادوارد برنایز [۱۸] در مصاحبه‌ای که سال ۱۹۹۱ انجام داد گفت: با کمال تعجب از من خواستند که همراه ویلسون به کنفرانس صلح بروم در سن ۲۶ سالگی تمام زمان کنفرانس را در پاریس گذراندنم کنفرانس در حومه شهر برگزار شد و ما تلاش کردیم تا جهان را برای دموکراسی امن کنیم. این یک شعارر دهان پر کنی بود. پذیرش ویلسون در پاریس باعث تعجب برنایز و دیگر مبلغان آمریکا شد. پروپاگاندای [۱۹] آن‌ها ویلسون را به عنوان آزادی خواه مردم به تصویر کشیده بود مردی که می‌تواند دنیای جدیدی بسازد و افراد آزاد باشند آن‌ها او را قهرمان مردم کردند وقتی برنایز می‌دید مردم دور ویلسون موج می‌زنند با خودش فکر کرد پس ممکن است در دوران صلح هم چنین اقناع جمعی انجام داد.
 ادوارد برنایز وقتی به آمریکا بازگشت گفت: اگر بتوان از پروپاگاندا در زمان جنگ استفاده کرد پس در زمان صلح هم مطمئناً می‌توان آن را به کار برد.

پروپاگاندا به خاطر استفاده آلمانی‌ها بار منفی گرفته بود، بنابراین می‌بایست کلمات دیگری پیدا می‌شد و کلمه شورای روابط عمومی [۲۰] را جایگزین پروپاگاندا کرد. وقتی برنایز به نیویورک بازگشت به عنوان عضو شورای روابط عمومی داخل دفتر کوچک در برادوی [۲۱] مشغول کار شد. این اولین باری بود که واژه روابط عمومی استفاده می‌شد.
 تا اواخر قرن نوزدهم با تجمع میلیون‌ها نفر در شهرها، آمریکا به یک جامعه کاملاً صنعتی تبدیل شد. برنایز مصمم بود راهی برای تغییر و سازماندهی طرز تفکر و احساسات این مردمان جدید پیدا کند؛ لذا برای این کار به نوشته‌های عمویش زیگموند فروید مراجعه کرد. زمانی که برای عمویش چند سیگار هاوانایی کادو  فرستاده بود فروید در عوض یک نسخه از مقدمه کلی روانکاوی فرستاده بود. برنایز آنرا مطالعه کرد و مجذوب تصویر ارائه شده از نیرو‌های پنهان و غیرمنطقی بشر شد او دستکاری بخش ناخودآگاه ذهن انسان را دست مایه پول درآوردن کرد.

جکسون مشاور روابط عمومی و همکار برنایز می‌گویند: ادوارد از فروید آموخت که عوامل زیادی بر تصمیم‌گیری انسان موثر هستند این که اطلاعات رفتار را نه تنها در افراد بلکه به ویژه در گروه‌ها هدایت می‌کند در نتیجه ادوارد این تصویر را به شکل قاعده در آورد که شما می‌بایست به دنبال چیز‌هایی باشید که احساسات غیر منطقی انسان‌ها را به بازی بگیرد و همین موضوع باعث شد او نسبت به دیگران در این زمینه پیشی بگیرد در حالی که پیشتر مقامات دولتی و مدیران آن دوره  فکر می‌کردند که با گفتن تمام اطلاعات واقعی، مردم میگویند: آره، البته. اما ادوارد می‌دانست دنیا به این صورت نیست او آزمایشات ذهنی را بر روی طبقات عادی جامعه شروع کرد.

مهیج‌ترین آزمایش او اقناع زنان به سیگار کشیدن بود. آن زمان سیگار کشیدن برای زنان تابو محسوب شده بود و یکی از مشتریان قدیمی ادوارد به نام جورج هیل [۲۲] که رئیس شرکت تنباکوی آمریکا بود از او خواست برای شکستن این حریم به او کمک کند. هیل  معتقد بود نصف بازار را از دست داده، زیرا مردان به شدت مخالف سیگار کشیدن زنان در اماکن عمومی هستند. به برنامه نیز گفته بود می‌توانی کاری بکنیم، او در پاسخ گفته بود باید یک روانکاو را ببینم تا بفهمم سیگار برای زنان چه معنایی دارد.

برناز با دکتر بریل [۲۳] که در آن زمان روانکاو برجسته‌ای در نیویورک بود تماس گرفت،  او در قبال دریافت هزینه هنگفت پاسخ داده بود؛ زنان سیگار را نماد آلت مردانه و قدرت جنسی است و اگر بتوان راهی برای مرتبط کردن سیگار و قدرت مردانه پیدا کنیم زن‌ها هم سیگار خواهند کشید، چون صاحب آلت مردانه خودشان می‌شوند.
 هر ساله در نیویورک رژه عید پاک [۲۴] با حضور هزاران نفر برگزار می‌شود، برنایز تصمیم گرفت تا آنجا نمایشی به راه اندازد او گروهی از دختران هرزه کار و خانواده‌های پولدار را مجاب کرد تا در زیر لباس‌های خود سیگار پنهان کنند و به رژه بپیوندند، سپس با علامت او این سیگار‌ها را به طور ناگهانی روشن کنند. به روزنامه‌ها گفته بود که شنیده گروهی از طرفداران حقوق زنان با روشن کردن به اصطلاح مشعل آزادی آماده اعتراض شده اند می‌دانست که اینکار تظاهرات گسترده‌ای به پا خواهد کرد.

تمام عکاسان برای ثبت لحظات حضور داشتند بنابراین با عبارت مشعل‌های آزادی خودشان را آماده کرده بودند. زنان، زنان جوان، دختران تازه کار سمبل‌های بودند که سیگار کشیدن در اماکن عمومی را آغاز کنند. 
هرکسی که به نوعی به برابری اعتقاد دارد، باید زنان را در جر و بحث‌های آینده یاری کند، زیرا مشعل آزادی (منظور این است که چه نقشی روی سکه‌های آمریکایی هاست، آزادی، زنی مشعل را به دست گرفته) خوب همه چیز باهم وجود دارد. احساس، خاطره، عبارات منطقی علیرغم بار عاطفی باز هم به یک معنا منطقی هستند. روز بعد این خبر نه‌تن‌ها در روزنامه‌های نیویورک بلکه در سراسر آمریکا و البته دنیا منعکس شد. از آن زمان به بعد فروش سیگار به زنان افزایش یافت او با یک حرکت نمادین توانست این کار زنان را قابل قبول کند. او تلاش کرد تا این عقیده به وجود بیاید که یک زن هنگام سیگارکشیدن مستقل و قدرتمند‌تر است، عقیده‌ای که هنوز هم پابرجاست. البته این کار باعث شد او این امکان را بفهمد که مردم وادار به رفتار‌های غیر منطقی می‌شوند. اگر کالا‌ها را با احساسات و امیال هیجانی- درونی آن‌ها مرتبط کنیم این عقیده که سیگار کسیدن آن‌ها را آزاد‌تر می‌کند کاملاً غیر منطقی است، ولی باعث می‌شود آن‌ها بیشتر احساس استقلال کنند این یعنی چیز‌های نامربوط می‌توانند به الگو‌های احساسی قدرتمندتری تبدیل شوند تا شما را آنطور که می‌خواهید به دیگران نشان دهند.

 او معتقد بود راه فروش کالا بر مبنای عقل نیست، بلکه باید ماشینی خریداری شود که در صورت داشتن آن احساس بهتری کنید این عقیده از اینجا ناشی می‌شود که تنها یک کالا خریداری تمی شود بلکه از نظر احساسی و شخصیتی افراد به کالا‌ها و خدمات جذب می‌شوند. مثال، این طور نیست که فکر کنید فقط به لباس احتیاج دارید بلکه شما با لباس جدید احساس بهتری خواهید داشت. این قدر همان هدیه برنایز بود ما این مسئله را امروزه همه جا میبینیم او  بود که ارتباط هیجانی با کالا و خدمات را ابداع نمودند.

کار برناز شرکت‌های آمریکایی را مجذوب کرد آن‌ها ثروتمند و قدرتمند از  جنگ خارج شده، ولی نگرانی رو به رشدی داشتن.  سیستم تولید انبوه در دوران جنگ رونق گرفته بود، اما حالا میلیون‌ها کالا از خط تولید خارج می‌شدند و شرکت‌ها از مازاد تولید می‌ترسیدند، یعنی نقطه‌ای که مردم به اندازه کافی کالا دارند و دست از خرید برداشته اند تا قبل از این مرحله اکثراً کالا‌ها بر مبنای نیاز مردم فروخته می‌شد هر چند ثروتمندان کالا‌های لوکس به کار می‌بردند، ولی برای  میلیون‌ها نفر از طبقه کارگر کالا‌ها به عنوان ضروریات تبلیغ می‌شد. اجناسی مانند کفش، جوراب شلوار و حتی اتومبیل با عباراتی کاربردی بر مبنای دوام به مردم معرفی می‌شدند. در کل هدف تبلیغات کننده نشان دادن مزایای کاربردی کالا‌ها بود نه بیشتر.
از نظر شرکت‌ها لازم بود طرز تفکر اکثر یانکی‌ها درباره کالا‌ها تغییر کند. یکی از بانکداران برجسته وال استریت" پل برادرز " کاملا نسبت به این امر واقف بود: او می‌گفت: ما باید آمریکا را از فرهنگ نیاز به فرهنگ امیال تغییر جهت دهیم، مردم باید وسایل جدید بخواهند قبل از پایان تاریخ مصرف اجناس قبلی و ما باید طرز تفکر جدیدی در آمریکا به وجود بیاوریم امیال افراد باید نیاز‌های آن‌ها را تحت پوشش قرار دهد.

تا قبل از آن زمان مصرف کننده آمریکایی وجود نداشت فقط کارگر یا مالک آمریکایی وجود اشت. آن‌ها تولید کرده، پس‌انداز نموده و می‌خوردند؛ و مردم هم به اندازه نیاز‌های خود خرید می‌کردند گر چه ثروتمندان کالا‌هایی که نیاز نداشتند می‌خریدند، اما مردم عادی نمی‌خریدند.
 کسی که تغییر این طرز تفکر برای شرکت‌ها را به عهده داشت ادوارد برنایز بود، او واقعاً قبل از دیگران فرزند آمریکا بود کسی که ضرورت این تئوری روانشناسی را مطرح کرد، که چگونه شرکت‌ها می‌توانند به صورت موثری برای توده‌ها جذابیت ایجاد کنند و تمامی موسسات بازرگانی و فروش آماده پذیرش زیگموند فروید شوند. 

با آغاز قرن بیستم بانک‌های نیویورک به خاطر ایجاد فروشگاه‌های زنجیره‌ای که در سراسر آمریکا سرمایه گذاری کردند قرار شد آن‌ها بازار کالا‌های تولید انبوه باشند و کار برنایز به وجود آوردن نوع جدیدی از مشتریان بود. او اغلب تکنیک‌های امروزه اقناع مصرف‌کنندگان را به وجود آورد او به استخدام ویلیام راندولوف [۲۵] برای ارتقای مجلات جدید زنان درآمد و مجلات را با مقالات و تبلیغات مرتبط با کالا‌ها ساخته شده توسط دیگر مشتریان مزین نمود از جمله ستارگان سینما کلارابو [۲۶] که از مشتریانش بود را در این کار به همراهی گرفت.
برنایز همچنین به قرار دادن کالا‌ها در فیلم پرداخت [۲۷] و هنر پیشگان برجسته رادر فیلم‌ها  با لباس و جواهرات شرکت‌های موکل‌های خود آراسته می‌کرد.
او ادعا می‌کرد اولین کسی است که به شرکت‌ها یاد داده است می‌توانند ماشین‌ها را به عنوان سمبل تمایلات جنسی مردانه بفروشند. او روانشناس‌هایی استخدام کرد تا گزارش‌هایی منتشر کنند مبنی بر اینکه کالا‌ها برای شما مناسب بوده و بعد تظاهر می‌کرد آن‌ها مطالعات مستقل هستند. شو‌های مد را در فروشگاه‌های بزرگ راه انداخت و به افراد مشهور پول می‌داد تا این پیام جدید و حیاتی را تکرار کند:  کالا را نه فقط برای رفع نیاز بلکه برای بروز احساسات درونی به دیگران خریداری کنید.

سال ۱۹۲۷ یک روزنامه نگار آمریکایی نوشت: دموکراسی ما را دچار مصرف گرایی یا مصرف پرهزینه و بیش از درآمد شده لذا در درجه اول شهروند بودن مهم نیست بلکه مصرف کننده بودن مهم می‌باشد. موج رو به رشد مصرف گرایی به پیشرفت سریع بازار بورس نیز کمک کرد این بار هم برنایز مداخله کرد او این ایده جدید که مردم عادی باید سهام بخرند را رواج داد با وام گرفتن از بانک‌هایی که خود نمایندگی آن‌ها را به عهده داشت بازهم میلیون‌ها نفر به نصایح او عمل کردند.
پیتر استر اوس [۲۸] کارمند برنایز: می‌گوید برنایز زیرکی منحصر به فردی داشت اینکه چطور توده مردم به کالا‌ها و ایده‌ها واکنش نشان می‌دهند، اما از نظر سیاسی اگر قرار بود کاری بکند تصور نمی‌کنم می‌توانست سه نفر را پیدا کند تا به حرف هایش گوش کنند، سخنران ماهری نبوده قیافش به نوعی بامزه بود و اصلاً قدرت برقراری ارتباط با تک تک مردم را نداشت. او هرگز درباره یک نفر حرف نمی‌زد یا فکر نمی‌کرد بلکه درباره گروه‌های هزار نفری می‌اندیشید.

برنایز  خیلی زود به عنوان کسی که ذهن توده‌ها را درک می‌کند شناخته شد در سال ۱۹۲۴ رئیس‌جمهور کولیچ [۲۹] با او ارتباط برقرار کرد. رییس جمهور کولیج مرد کم حرفی بود، و تبدیل به یک جوک ملی شده بود روزنامه‌ها از او تصویر یک میلیجک بی مزه ساخته بودند. راه‌حل برنایز این بود، پ؛ دقیقاً همان کاری را که با کالا‌ها کرده بود انجام دهد، او ۳۴ ستاره سینما را راضی کرد تا از کاخ سفید بازدید کرده و این طوری برای اولین بار سیاست وارد روابط عمومی شد.
 آن ۳۴ نفر را صف کرده و گفت: اسم تان را بگویید. مثلاً، یکی می‌گفت: آل جالسون هستم او هم می‌گفت: آقای رئیس جمهور ایشان آل جالسون هستند، روز بعد همه روزنامه‌ها در آمریکا تیتر اول زدند رئیس جمهور کولیج از هنرمندان در کاخ سفید پذیرایی کرد. روزنامه تایمز نوشت: رئیس جمهور تقریباً خندید و همه شاد بودند.
اما در این زمان که برنایز در آمریکا ثروتمند و قدرتمند شده بود دایی اش در وین کاسه گدایی به دست گرفته بود. وین نیز مثل اغلب کشور‌های اروپایی از بحران اقتصادی و تورم رنج برده و زیگموند فروید نیز تمام پس‌انداز خود را خرج کرده بود. فروید بعد از مفلس شدن از برنایز کمک خواست و او هم برای اولین بار در آمریکا ترتیب انتشار آثار فروید را داد.

برنایز مامور بود تا کتاب‌های فروید را منتشر کند اولین باری که کتاب‌ها منتشر شد برنایز  مداخله کرده و شروع کرد به ترویج آن‌ها تا ببینند آیا مردم کتاب‌ها را می‌خوانند و آن‌ها را بحث‌برانگیز کرد. او روی این مسئله تاکید کرد می‌دانید نظر فروید درباره سکس چیست؟ و اینکه فکر می‌کند سیگار یک نماد است و... آکادمیک‌ها این چیز‌ها را در کشور اشاعه نداده بلکه برنایز بود. وقتی فروید برای همه پذیرفته شد برنایز روی آن سرمایه گذاری کرد و پیشنهاد داد تا فروید خود را در آمریکا ارتقا دهد و پیشنهاد دادتا فروید یک مقاله در مجله کوسموپولیتان که خود نمایندگی آن را بعهده داشت با عنوان جایگاه ذهنی زن در خانه، بنویسد. فروید خشمگین شد؛ بنظر او چنین ایده‌ای غیر قابل تفکر کار زننده‌ای بود، در ثانی او از آمریکا متنفر بود؛ و بیش از پیش به انسان‌ها بد بین شدکه سرانجام در اواسط قرن بیستم به ییلاق خود در آلپ برگشت و شروع  به نوشتن درباره رفتار توده‌ها نمود درباره این که به راحتی نیرو‌های پرخاشگر ناخودآگاه ذهن انسان وقتی در جمع قرار می‌گیرند تحریک می‌شوند.

فروید معتقد بود: غرایز پرخاشگرانه در بشر را، دست کم گرفته است آن‌ها خیلی خطرناک‌تر از چیزی بودند که قبلاً  فکر میکرد. بعد از جنگ جهانی اول فروید اساساً بدبین شد او احساس می‌کرد انسان یک مخلوق غیر ممکن و به شدت سادیستی [۳۰]و بدجنس است باور نداشت که انسان میتواند اصلاح شود. انسان حیوان وحشی است وحشی‌ترین حیوانی که وجود دارد آن‌ها از شکنجه دادن و کشتن لذت می‌برند.
 سال ۱۹۲۰ انتشار کار‌های فروید در آمریکا اثر فوق العاده بر روزنامه نگاران و روشنفکران داشت آنچه آن‌ها را هراسناک و جذب خود کرد تصویر فروید از نیرو‌های پنهان و خطرناکی بود که در زیر پوست این جامعه مدرن کمین کرده اند نیرو‌های که به راحتی می‌توانند خارج شده و جماعت شوریده‌ای را به وجود آورند که حتی قادرند دولت‌ها را نابود کنند. به نظر آن‌ها این اعتقاد که می‌توان به انسان‌ها اعتماد کرد تا منطقی تصمیم بگیرند اشتباه بود.

نویسنده برجسته سیاسی والتر لیپمن [۳۱] استدلال می‌کرد:  اگر انسان واقعاً توسط نیرو‌های نامنطقی بخش ناخودآگاه هدایت می‌شوند بنابراین باید درباره دموکراسی باز اندیشی شود یک انسان نابغه برای اداره آنچه که او گله سردرگم بیان می‌کند لازم است این کار از طریق تکنیک‌های روانشناختی برای کنترل احساسات ناخودآگاه مردم میسر شود.
لیپمن اساسا معتقد است که مکانیزم‌های بنیادی ذهن توده‌ها خلاف عقل نامعقول و حیوانی می‌باشند. او معتقد بود که باند‌های داخل خیابان کسی غیر از مردم عادی نبوده که نه بر اساس عقلشان بلکه بر مبنای نخاع شوکی هدایت می‌شوند.
فکر غرایز حیوانی و غرایز ناخودآگاه - سرشتی که در زیر پوسته تمدن کمین کرده باعث شد آن‌ها به علم روانشناختی به عنوان راهی برای فهم مکانیسم‌های عملکرد ذهن انسان‌های عادی بپردازند مخصوصاً با هدف کشف چگونگی فهم و به کارگیری این مکانیزم‌ها برای سیاست کنترل اجتماعی بنابراین ادوارد برنایز مجذوب گفته‌های لیپمن شد و راهی برای استفاده از آن‌ها پیدا کرد. در دهه ۱۹۲۰ برنایز شروع به نوشتن  کتاب‌های [۳۲] کرد که مدعی بود بسیاری از تکنیک‌های که لیپمن به دنبال آن‌ها بوده، ابداع کرده است. او با تحریک امیال درونی مردم و سپس ارضای آن‌ها با کالا‌های مصرفی روش جدیدی برای اداره نیرو‌های غیر منطقی خلق کرد این روش را مهندسی رضایت [۳۳] نامید.

 
 آنا برنایز می‌گوید: دموکراسی برای پدرم مفهوم فوق‌العاده‌ای بود، ولی به نظرم احساس می‌کرد که عموم مردم قضاوت قابل اتکا نداشته و خیلی راحت ممکن بود به فرد نادرستی رای داده یا خواسته نادرستی تقاضا کنند؛ بنابراین باید از بالا هدایت شوند یعنی به نوعی استبداد هدایت شده. اگر برای خواسته‌ها و امیال ناشناخته مردم جذابیت ایجاد کنید می‌توانید بر روی عمیق‌ترین خواسته‌ها و ترس‌های انگشت گذاشته و از آن‌ها برای اهداف خود استفاده کنید.
سال ۱۹۲۸ رئیس جمهوری که سرکار آمد با برنایز موافق بود رئیس جمهور هوور [۳۴] اولین سیاستمداری بود که این عقیده را توضیح داد: مصرف گرایی موتور اصلی زندگی آمریکایی‌ها خواهد شد. او بعد از انتخابات به گروهی از مبلغان و دلالان روابط عمومی گفت: شما برای خواسته‌ها و امیال ناشناخته مردم جذابیت ایجاد کرده و مردم را به ماشین‌های متحرک شادکامی تبدیل کردید ماشین‌هایی که کلید پیشرفت اقتصاد آمریکا هستند.

در سال ۱۹۲۰ ایده جدیدی برای چگونگی اجرای دموکراسی توده‌ای پدیدار شد طبق این ایده ذات یا خود مصرف کننده نه‌تن‌ها اقتصاد را فعال میکند بلکه خود شاد و مطیع‌ای است که موجب ثبات جامعه می‌شود. تصور کلی برنایز و لیپمن درباره اداره توده مردم دموکراسی را به مسکن تبدیل می‌کند و تبدیل می‌شود به دادن برخی دارو‌های آرامبخش که جواب درد یا میل آنی و لحظه‌ای را می‌دهد، اما یک ذره هم شرایط واقعی را تغییر نمی‌دهد. ایده دموکراسی اساساً برای تغییر روابط قدرتی بود که برای مدتی طولانی بر جهان حکومت کرده اند، ولی تصور برنایز درباره دموکراسی، بقا روابط قدرت است. حتی اگر به این معنی باشد که کسی باید زندگی روانی مردم را تحریک کند و در واقع او این کار را ضروری می‌بیند یعنی اگر بتوانید خود غیرمنطقی را همواره تحریک کنید می‌توانید هر کاری خواستید انجام دهید. برنایز یکی از مهره‌های اصلی در میان نخبگان تجاری شد؛ که بر جامعه آمریکایی و سیاست در دهه ۱۹۲۰ تسلط داشتند او بسیار ثروتمند شده و در یکی از گران‌ترین هتل‌های نیویورک زندگی می‌کرد جایی که دائماً میهمانی میداد. شهردار، تمام مسئولین رسانه ها، رهبران سیاسی مسئولین تجاری و هنرمندان به هم معرفی می‌شودند.

اما قدرت برنایز به خاطر نوعی از عقلانیت انسان که او نمی‌توانست کنترل کند در حال افول بود. برنایز اواخر اکتبر ۱۹۲۹ یک جشن بزرگ ملی گرفت، رئیس جمهور هوور، روسای شرکت‌های بزرگ و بانکدارانی مثل جان دی راکفل [۳۵] دعوت شده بودند تا قدرت تجاری آمریکا را جشن بگیرند هرچند آن‌ها جمع شده بودند، ولی اخبار حاکی از این بود که سهام مبادلات بورس نیویورک به طور فاجعه انگیزی در حال سقوط است. بورس بار‌ها در سراسر دهه ۲۰، میلیارد‌ها دلار وام گرفته بود هرچند بانک‌ها مدعی شده بودند در عصر جدید بازار سقوط نخواهد کرد، اما اشتباه می‌کردند بزرگترین سقوط بازار بورس تاریخ در حال وقوع بود. سرمایه گذاران هراسناک شده و سهام را خشمگین و بیرحمانه واگذار می‌کردند. هیچ قوت قلبی از سوی سیاستمداران یا بانکداران نمی‌توانست آن‌ها را نگه دارد و عاقبت در ۲۹ اکتبر ۱۹۲۹ کشتی بازار به گل نشست. تاثیر سقوط بازار بر اقتصاد آمریکا فاجعه آمیز بود. میلیون‌ها کارگر آمریکایی در نتیجه بحران اقتصادی و بیکاری دست از خرید کالا‌هایی که نیاز نداشتند کشیدند رشد لجام گسیخته که برنایز ایجاد کرده بود از بین رفت ودیگر او و حرفه روابط عمومی مورد توجه نبود ظاهراً دوران کوتاه قدرت برنایز به سر آمده بود.

تاثیر سقوط وال استریت بر اروپا نیز فاجعه انگیز بود، زیرا اقتصاد رو به رشد و بحران سیاسی دموکراسی جدید را تشدید می‌کرد در آلمان و اتریش زد و خورد‌های شدید خیابانی بین نیرو‌های مسلح و احزاب سیاسی مختلف به راه افتاده بود.
در مقابل فروید که از سرطان فک رنج می‌برد دوباره به آلپ بازگشت کتابی با عنوان تمدن و ملالت‌های [۳۶] آن نوشت که حمله قدرتمندی به این عقیده که تمدن نموده پیشرفته بشر است، بود. زیرا معتقد بود که تمدن برای کنترل نیرو‌های خطرناک حیوانی درون بشر ساخته شده است. فروید در گفته هایش تلویحا بیان کرد: آرمان آزادی فردی که موضوع اصلی دموکراسی می‌باشد امری غیر ممکن است به بشر هرگز اجازه داده نمی‌شود تا واقعاً احساسات خود را بروز دهد، زیرا بسیار خطرناک است؛ لذا همیشه باید کنترل شود بنابراین دائماً ناراضی هستند انسان می‌خواهد متمدن شود و تمدن نارضایتی به همراه می‌آورد، اما برای بقا ضروری است پس انسان باید ناراضی باشد، چون تنها راهی است که می‌توان انسان را محدود کرد است. 

در دهه ۱۹۲۰ سیاستمدارانی همچون هیتلر [۳۷] برآمده از همین یاس به دموکراسی بر سر کار آمد. به نظر نازی‌ها دموکراسی خطرناک بود، زیرا باعث فردگرایی اگونیستی می‌شود. حزب هیتلر ناسیونال سوسیالیست در تبلیغات انتخاباتی خود وعده داده بود که دموکراسی را ضربه فنی می‌کند، زیرا موجب آشفتگی و بیکاری می‌شود. احزاب دموکراتیک وعده بهشت روی زمین را می‌داد.
در مارس ۱۹۳۳ سوسیالیسم ملی برای حکومت بر آلمان انتخاب شد آن‌ها به ایجاد جامعه‌ای پرداختند که انسان را به طریق مختلف کنترل می‌کرد یکی از اولین اقدامات آن‌ها در دست گرفتن کنترل تجارت بود برنامه ریزی تولید در آینده توسط دولت انجام می‌شد بازار آزاد [۳۸] همانطور که سقوط آن در آمریکا نشان داد بسیار ناپایدار بود حتی اوقات فراغت کارگران توسط دولت تنظیم می‌شد از طریق سازمانی به نام نیرومندی از راه شادی که یکی از شعارهایش این بود خدمت نه خود.

اما نازی‌ها هرگز این مسائل را به عنوان بازگشت به کنترل استبدادی نمی‌دیدند بلکه جانشین جدیدی برای دموکراسی بود که احساسات و امیال توده مردم هنوز در مرکز آن قرار داشت. می‌بایست طوری کنترل شده که مردم نسبت به یکدیگر متعهد بمانند نماینده اصلی این کار ژوزف گوبلز وزیر تبلیغات بود که معتقد بود: ممکن است حفظ قدرت از طریق اسلحه روش خوبی باشد، اما بهتر است قلب ملت تسخیر شود و آن‌ها را علاقه‌مند نگاه داریم.

گوبلز [۳۹] همایش‌های بزرگ عمومی با هدف انسجام فکری احساسی و خواسته‌های مردم برگزار می‌کرد او به یکی از خبرنگاران‌های آمریکایی گفت: الهام بخش او نوشته‌های برادرزاده فروید ادوارد برنایز بوده است. فروید در تحقیقات خود درباره روانشناسی توده [۴۰] اظهار کرده بود: چطور درون غیر منطقی و ترسناک بشر می‌تواند در بین گروه پدیدار شود وقتی غرایز پرخاشگر و غیر قابل کنترل بسوی افراد بیرون از گروه رها می‌شود. فروید کنترل نیروی تمایلات جنسی را به دست رهبر گروه می‌سپارد هرچند این مطالب را به عنوان هشدار نوشت، اما نازی‌ها آن را جدی گرفته و به تحریک این نیرو‌ها پرداختند، زیرا معتقد بودند باید این نیرو‌ها را کنترل و مهار کنند.

انبوه مردم و رفتارشان

دموکراسی در آمریکا نیز توسط مردم خشمگین تهدید می‌شود. تاثیر سقوط بازار بورس فاجعه انگیز بود خشونت عظیمی توسط معترضان علیه شرکت‌هایی که مسبب این بد بختی بودن به راه افتاده بود. در سال ۱۹۳۲ رئیس جمهور جدیدی انتخاب شد او هم قصد استفاده از قدرت دولت برای کنترل بازار آزاد را به عهده داشت، اما هدف او نابوده دموکراسی نبود بلکه تحکیم آن بود؛ لذا بدین منظور به دنبال راه حل‌های جدیدی برای کنار آمدن با توده مردم بود. روزولت [۴۱] در سخنرانی مراسم تحلیف گفت: بر اساس قانون اساسی آماده‌ام تا اقداماتی را مطرح کنم که ملت مصیبت زده در قلب یک جهان فلاکت تبار نیاز دارند، اما از آنجا که وضعیت هنوز بحرانی است نباید از وظیفه اصلی سر باز زده و از کنگره درخواست ابزار پایداری بکنم تا بتوانم با بحران روبرو شوم، ولی این یعنی قدرت اجرایی گسترده و این آغاز یک معامله جدید بود. روزولت گروهی از جوانان تکنوکرات [۴۲] و برنامه ریز را در واشنگتن جمع کرد و گفت: که وظیفه آن‌ها طراحی و اجرای پروژه‌های بزرگ صنعتی به نفع ملت است. روزولت معتقد بود، که سقوط بازار بورس نشان داده که سیاست اقتصاد آزاد و سرمایه داری برای اقتصاد صنعتی مدرن مناسب نیست این کار وظیفه دولت شده بود شرکت‌های بزرگ ترسیده بودند، ولی معامله بزرگ تحسین نازی‌ها را برانگیخت، مخصوصا ژوزف گوبلز خود گفته بود: علاقه زیادی به تحولات اجتماعی آمریکا دارم فکر می‌کنم رئیس جمهور روزولت مسیر درستی را انتخاب کرده ما با بزرگترین مشکلات اجتماعی روبرو هستیم. میلیون‌ها بیکار باید سرکار برگرداند و این کار نباید به بخش خصوصی [۴۳] واگذار شود بلکه دولت باید از عهده این مشکل براید.

روزولت مثل نازی‌ها می‌خواست جامعه را به روش متفاوتی اداره کند، ولی برعکس نازی‌ها معتقد بودند که انسان‌ها منطقی بوده می‌توان به آن‌ها اعتماد کرد تا در حکومت نقش داشته باشند به نظر روزولت تفسیر سیاست هایش برای مردم عادی امکان پذیربود، ولی می‌توان برای نظرات آن‌ها ارزش قائل شد. به این منظور یک دانشمند اجتماعی آمریکا جورج گالوپ [۴۴] با ایده‌های نو یاری اش داد گزارش ویژه قرارداد جدید واشنگتن بررسی افکار عمومی آمریکایی‌ها از دفاتر نیوجرسی توسط جورج گالوپ آمار شناس معروف افکار مردم هر هفته برای او ارسال می‌شود و در نیویورک تحلیلگر مجله فورچون المو ریپور، دائماً اطلاعات را از موافقت یا عدم موافقت مردم با نحوه اداره کشور جهت انتشار جمع میکرد.

گالوپ و روپر، دیدگاه‌ها را که بشر تحت اراده نیرو‌های ناخودآگاه بود و نیاز به کنترل دارند را رد می‌کردند. سیستم نظر سنجی آن‌ها مبتنی بر این بود که می‌توان به افکار مردم اعتماد کرد به نظر آن‌ها اگر سوالات واقعی از مردم شده و دست از گول زدن احساساتشان بردارند می‌توان عقاید و رفتار‌های مردم را اندازه گیری و پیش بینی نمود. تا قبل از نظرسنجی علمی به نظر خیلی از مردم نمی‌بایست به افکار عمومی اعتماد کرد، چون نظرات آن‌ها غیر منطقی بوده به غلط گرفته است و آشفته و سرکش است بنابراین نباید به نظرات آن‌ها توجه کرد، ولی با نظرسنجی علمی فکر می‌کنم الان ثابت شده که مردم منطقی بوده تصمیمات درستی می‌گیرند. این موضوع به دموکراسی شانس می‌دهد که از نظرات عموم درباره نحوه اداره کشور مطلع شوند. ارتباط جدیدی بین توده‌های مردم و سیاسیون ایجاد می‌کرد دیگر آن‌ها مصرف کنندگان بی عقل نبودند که توسط ارضای نیاز‌های شان اداره شوند در عوض شهروندان عاقلی بودند که در اداره کشور شرکت می‌کردند.

سال ۱۹۹۰روزولت مجددا کاندید شد و قول کنترل فعال‌تر بر شرکت‌های بزرگ را داد این کار برای شرکت‌ها آغاز حکومت استبدادی بود نماینده تجار و شرکت‌های بزرگ آنرا مانع سیاست اقتصاد آزاد می‌دیدند و این منجر به بدهکار شدن کشور برای نسل آینده می‌گردد، راه بهبود اوضاع دخالت نکردن در کسب و کار است با این اوضاع بازار تصمیم گرفت به مبارزه برگشته و قدرت را دوباره در آمریکا به دست گیرد و در مرکز این جدال ادوار برنایز و حرفه ابداعی اش یعنی روابط عمومی قرار داشت. به دنبال مصاحبه پیروزی رزولت بازاری‌ها ابتدا جمع شدند به ادامه جنگ ایدئولوژیکی علیه قرارداد جدید بپردازند و نوعی درخواست دوباره برای اتصال بین دموکراسی از یک سو و اقتصاد بازار آزاد از سوی دیگر مطرح کردند؛ بنابراین زیر چتر سازمانی که هنوزهم وجود داشته یعنی اتحادیه ملی تولید کنندگان که همه شرکت‌های اصلی امریکا عضو ان هستند مبارزه‌های تبلیغاتی آغاز شد که صراحتاً برای ایجاد وابستگی احساسی بین مردم و شرکت‌های بزرگ طراحی شده بود و تکنیک‌های برنامه کاملاً مورد استفاده قرار می‌گرفتند. برنایز یک کلیپ تبلیغی برای شرکت جنرال موتور [۴۵] ساخت و این تبلیغ طوری برنامه ریزی شده بود تا نشان دهد که این بازار آزاد است که آمریکای مدرن را به وجود آورده است. برنایز مشاوره جنرال موتور بود، ولی نه به تنهایی صنعتی که پایه گذاری کرده بود مبدل به صد‌ها مشاوره روابط‌عمومی شده که جدال تبلیغاتی را اداره می‌کردند. آن‌ها نه تنها از تبلیغات و بیلبورد‌ها [۴۶] استفاده کردند بلکه سعی کردند پیامشان در صفحات اول روزنامه‌ها جا باز کند؛ جنگ تلخ و سلاح سخت شد. در پاسخ به این اقدام دولت نیز فیلم‌هایی برای هشدار درباره دغلکاری بی‌شرمانه جراید و شرکت‌های بزرگ تهیه کرده، کاراکتر [۴۷] فیلم چهره جدید یک مسئول روابط عمومی بود.

آن‌ها سعی می‌کردند با منحرف کردن و فریب دادن مردم در پشت صحنه به اهدافشان برساند. اهداف این گروه‌ها بسته به سلیقه جامعه ممکن است خوب یا بد باشد، اما شیوه عملکرد شان یک خطر جدی برای موسسات دموکراتیک است. نشان می‌دهد، که شهروندان مسئول چطور می‌توانند بر رسانه نظارت کنند؛ آن‌ها می‌توانند یک نمودار ترسیم کرده تا گزارشات را از نظر نشانه‌های گرایش‌های پنهان تجزیه و تحلیل کنند. اما چنین دستورالعمل قاطعی حریف تصورات قدرتمند برنایز نمی‌شد. او به ایجاد مدینه فاضله‌ای کمک می‌کرد که اگر امکانش فراهم می‌شد بازار سرمایه داری آزاد اتفاق می‌افتاد.

نتیجه گیری

در سال ۱۹۳۹ نیویورک میزبان نمایشگاه جهانی بود، ادوارد برنایز هم یکی از مشاوران اصلی بود او تاکید داشت موضوع اصلی نمایشگاه ربط بین دموکراسی و تجارت باشد در مرکز نمایشگاه گنبد بزرگ و سفیدی بود که نام آن را دموکرا_ سیتی می‌نامید. گنبدی که اثر دیدنی و اصلی یک مدل کاری بزرگ از آینده آمریکا بوده و توسط شرکت جنرال موتور ساخته شده بود. نمایشگاه برای برنایز فرصتی برای حفظ وضع موجود بود یعنی سرمایه داری در دموکراسی و تلفیق دموکراسی و سرمایه داری. او این کار را با فریب دادن مردم انجام داد و کاری کرد که فکر کنند تنها با داشتن جامعه‌ای سرمایه دار میتواند دموکراسی واقعی داشته باشند جامعه‌ای که می‌تواند هر کاری بکند. ایجاد بزرگراه‌های فوق‌العاده، بردن تلویزیون داخل خانه‌های تمام مردم، تلفن‌هایی که بی سیم بودند و ماشین‌هایی با سقف باز گرچه این‌ها جنبه مصرف کنندگی داشتند، ولی به طرز جالبی احساس می‌کردی  دموکراسی و سرمایه داری همزمان باهم به وقوع می‌پیوندند.

نمایشگاه جهانی موفقیتی فوق‌العاده بود و تصورات آمریکا را نشان می‌داد تصویری که نشان می‌داد شکل جدیدی از دموکراسی این است که تجارت طوری به خواسته‌های درونی مردم پاسخ داده که سیاستمداران هرگز نمی‌توانستند. اما این نوع دموکراسی مستلزم منفعل انگاشتن مردم بود و نه شهروندان فعالی که روزولت اعتقاد داشت. زیرا به نظر برنایز مصرف کنندگان منفعل کلید کنترل دموکراسی توده‌ها بود چنین نیست که مردم مسئول باشند بلکه امیال آن‌ها مسئول است. مردم در چنین محیطی مسئول نبوده و حقوق تمرین و قدرت تصمیم گیری ندارند در نتیجه دموکراسی از ادعای یک شهروند فعال ایده جامعه مصرف کننده منفعل تبدیل شد به مصرف کنندگانی که اساساً تحت تأثیر خواسته‌های غریزی ناخودآگاه بوده و اگر به آن خواسته‌ها دامن بزنید می‌توانید همه چیز را بگیرید. اما مشاجره بین این دو دیدگاه که آیا انسان منطقی یا غیر منطقی است به شدت تحت تاثیر اتفاق‌هایی بود که در اروپا افتاد؛ اتفاق‌هایی که حتی آینده را تغییر داد.

مارس ۱۹۳۸ هیتلر المان را گرفتند و این کار را اشتراک منافع الحاق نام گذاشتند. هیتلر در میان فوران احساسات توده‌ها چاپلوس به وین رسید، اما همزمان با حرکت هیتلر در میان شهر نازی‌ها در پشت صحنه به طور سیستماتیک توطئه چینی کرده و نفرت جمعی را نسبت به دشمنان آلمان جدید و بزرگتر بر می‌انگیخت. الحاق اتریش نوعی نفرت دشمنان بود انحطاط بشری به رفتار طبیعی نزدیک شد و می‌توانست به سرعت تغییر کند.

با شدت گرفتن خشونت و ترور در وین، فروید تصمیم گرفت فیلینگ [۴۸] را ببیند هدف او رفتن به انگلیس بود. اما می‌دانست که انگلیس نیز مثل اکثر کشور‌ها به فراریان جهود [۴۹] اجازه ورود نمی‌دهد، اما ارنست جانز روانشناس انگلیسی کمک کرد او به همراه وزیر کشور ساموئل هال عضو باشگاه اسکیت روی یخ بود و جونز، ساموئل هال را متقاعد کرد به فروید مجوز کار انگلیسی دهد. سال ۱۹۳۸ فروید و اعضای خانواده عازم لندن شدند زمانی که آن‌ها به لندن رسید انگلیس در حال آمادگی برای جنگ بود او به همراه دخترش آنا در خانه‌ای در همپستد ساکن شد، اما سرطان فروید بسیار پیشرفت کرد و عاقبت در سپتامبر ۱۹۳۹ درسته سه هفته بعد از شروع جنگ فوت کرد. جنگ جهانی دوم دیدگاه دولت نسبت به دموکراسی و مردم تحت کنترل ا را کاملاً دگرگون کرد.

پاورقی ها
[۱] زیگموند شلومو فروید یا زیگموند فروید Sigmund Schlomo Freud زاده ۶ مه ۱۸۵۶ – درگذشته ۲۳ سپتامبر ۱۹۳عصب‌شناس برجسته اتریشی و بنیانگذار علم روانکاوی، به عنوان یک روش درمانی در روانشناسی بود

[۲] Populace

[۳] یک روش حکومتی است که در آن مردم قدرت انتخاب حاکمان خود را دارند. 

[۴] ادوارد لوئیس جیمز برنِیز، زاده ۲۲ نوامبر ۱۸۹۱ - درگذشته ۹ مارس ۱۹۹۵، یک اتریشی-آمریکایی بنیان‌گذار و پیشرو در زمینه روابط عمومی و پروپاگاندا بود. در آگهی درگذشتش «پدر روابط عمومی» نامیده شد. وی همچنین به عنوان بنیان گذار فمینیسم شناخته می‌شود. همین‌طور توسط مجله لایف جزو ۱۰۰ نفر از تأثیرگذارترین آمریکایی‌های سده ۲۰ (میلادی) نام گرفت. او در سال ۱۹۹۵ و در ۱۰۳ سالگی درگذشت. وی تا یک سال قبل از مرگش یعنی تا سن ۱۰۲ سالگی همچنان فعال بود و در عرصه روابط عمومی مشاوره می‌داد و سخنرانی می‌کرد.
از جمله سرشناس‌ترین رشته کار‌های او، در سال ۱۹۲۹ عادی‌سازی و گسترش سیگار کشیدن زنان توسط نام‌گذاری آن با برند فمینیسم "مشعل آزادی "در سال ۱۹۲۹ و کار او برای کمپانی یونایتد فروت، به رهبری آژانس اطلاعات مرکزیسیا برای سرنگونی دولت دموکراتیک گواتمالا در ۱۹۵۴ بود. او با شرکت‌های بزرگ آمریکایی زیادی مانند پروکتر اند گمبل و جنرال الکتریک و همچنین با آژانس‌های دولتی، سیاست‌مداران، و سازمان‌های عام‌المنفعه همکاری کرد.
 
[۵] ناهوشیار هوشمند یا ضمیر ناخودآگاه یا ناآگاه، دربرگیرنده پدیده‌های روانی و فرایند‌های زندگی واستخراج اطلاعات یاافکار بصورت غیر ارادی (اراده از پیش تعیین شده است) ویا براثر عوامل خارجی است که به وسیله شناسایی، ادراک نشده و فاقد کیفیت آگاهی‌اند. (ناخودآگاه به نوعی دارای شخصیت مستقل ازشرایط حاکم بر جهان وجسم را داراوسعی درکنترل شخصیت‌ها رامی نمایید) ناخودآگاه، انباری است پر از تمایل‌ها،  آرزو‌ها و خاطرات خارج از دسترس که بر اندیشه‌ها و اعمال تأثیر دارند.  فروید نخستین کسی نبود که عوامل تأثیرگذار ذهنی را پیدا و کشف کرد،  شکسپیر نیز در نمایشنامه‌های خویش، آن‌ها را عنوان می‌کرد؛ ولی کاری که فروید کرد این بود که برای عوامل تأثیرگذار ذهنی در زندگی روزمرهٔ انسان، اهمیت بسیاری قائل شد 

[۶] در سده بیستم میلادی،  مصرف‌گرایی یکی از چهار عامل تغییردهنده اقتصاد جهان غرب بود. برنایز به شرکت‌ها یاد داد که چگونه مردم را قانع کنند که فقط چیز‌هایی را نخرند که نیاز دارند بلکه چیز‌هایی را بخرند که می‌خواهند یا آرزویش را دارند یا نیاز ندارند. شرکت‌های آمریکایی، روزانه میلیون‌ها واحد کالا‌های گوناگون تولید می‌کردند که باید به فروش می‌رسیدند. صاحبان شرکت‌ها از مازاد تولید می‌ترسیدند. مازاد تولید، نقطه‌ای است که نیاز مردم تأمین شده و دیگر کالایی نمی‌خرند. تا پیش از آن، کالا‌ها بر پایه مقدار نیاز مردم تولید و فروخته می‌شدند. بانک‌دار موفق به نام «پل برادرز»، در مقاله‌ای نوشت که: (ما باید آمریکا را از فرهنگ نیاز‌ها به فرهنگ تمایلات تغییر جهت بدهیم. مردم باید پیش از بلااستفاده شدن کالا‌های قبلی کالا‌های تازه‌ای بخرند. در یک جمله امیال مردم باید نیازهایشان را تحت تأثیر قرار دهد)

[۷] روان درمانگر به فردی گفته می‌شود که از یک یا چند شیوه از روش‌های روان درمانی برای حل مشکلات مراجعان خود استفاده می‌کند. روش‌های روان درمانی بسیار گسترده و متنوع است و تاکنون بیش از ۵۰۰ روش روان درمانی توسط نظریه پردازان مختلف ارائه شده است. از قدیمی‌ترین روش‌ها مثل هیپنوتیزم درمانی تا تکنیک‌های جدیدتر مثل درمان اکت.

[۸] wien

[۹] در اواخر قرن پانزدهم، با ازدواج فردیناند دوم آراگون و ایزابلای یکم کاستیا که هر یک حاکم قسمتی از اسپانیا بودند، دولت واحد و قدرتمندی در اسپانیا به وجود آمد.  اسپانیا در سال ۱۴۹۲ مسلمانان و یهودیان را بیرون راند و با کشف آمریکا، آن کشور نیز تحت سیطره اسپانیا درآمد. سلطنت فردیناند و ایزابل به دخترشان جوانا رسید. جوانا با فیلیپ ولیعهد اتریش ازدواج کرد؛ فیلیپ وارث سلطنت و قلمرو اتریش، هلند و چند جای دیگر بود. از ازدواج فیلیپ و جوانا پسری به نام شارل به دنیا آمد.
شارل خود را شارلکن [شارل پنجم]نامید و پادشاه اسپانیا، اتریش و هلند بود. شارلکن صاحب وسیع‌ترین قلمرو در اروپا و آمریکا و بیش‌ترین قدرت در بین پادشاهان قرن شانزدهم بود. شارلکن در سال ۱۵۱۹ به عنوان امپراتور امپراتوری مقدس روم نیز برگزیده شد، و بدین‌ترتیب فرمان‌روای اسپانیا، هلند، اتریش، قسمتی از فرانسه، قسمتی از ایتالیا و مستعمرات اسپانیا در آمریکا شد. خاندان سلطنتی شارلکن به هابسبورگ معروف است. پس از شارلکن، برادرش فردیناند امپراتور امپراتوری مقدس روم شد و شعبه هابسبورگ‌های اتریش را بنیان گذاشت. پسر شارلکن به نام فیلیپ دوم نیز در اسپانیا به سلطنت رسید.
 
[۱۰] روان‌کاوی یا روان‌تحلیل‌گری، نظریه‌ای درباره عملکرد ذهن،  اختلال‌های روانی و نام شیوه‌ای روان‌درمانی است که بر این فرض اساسی استوار است که بیشتر فعالیت‌های ذهنی و پردازش آن‌ها در ناخودآگاه رخ می‌دهد. ولی ژاک لاکان‌ می‌گوید روانکاوی کاری است که یک روانکاو می‌کند.

[۱۱] Dr Ernest Jones

[۱۲] که با نام‌های جنگ بزرگ و جنگ برای پایان همه جنگ‌ها نیز شناخته می‌شود جنگی جهانی بود که از ۲۸ ژوئیه ۱۹۱۴ تا ۱۱ نوامبر ۱۹۱۸ رخ داد و در پی آن، بدون زمینه جدی کشمکش، سربازان بسیاری برای جنگ تجهیز شدند و مناطق زیادی از جهان درگیر جنگ گشتند. تلفات جنگ جهانی اول تا آن زمان در تاریخ بی‌سابقه بود. در این جنگ برای نخستین بار از سلاح‌های شیمیایی استفاده شد و به گونه‌ای انبوه مناطق غیرنظامی بمباران هوایی شدند و نیز برای نخستین بار در این سده کشتار غیرنظامیان در ابعادی گسترده رخ داد. این جنگ به خاطر شیوه جنگ خاکریزی به ویژه در جبهه غرب آن نیز شناخته شده‌است. جنگ جهانی اول در پی ترور آرشیدوک فرانتس فردیناند ولیعهد امپراتوری اتریش - مجارستان در ۲۸ ژوئن ۱۹۱۴ توسط ملی‌گرای هجده ساله صرب،  گاوریلو پرنسیپ، در سارایوو بوسنی به وقوع پیوست. در نتیجه این اقدام تروریستی، اتریش-مجارستان به صربستان اولتیماتوم داد.
 
[۱۳] journalist

[۱۴] یک خواننده اپرای ایتالیایی بود که یکی از مشهورترین خوانندگان تنور تاریخ به حساب می‌آید. کاروسو همچنین یکی از 0محبوب‌ترین خوانندگان در تمام سبک‌ها در دو دهه اول قرن بیستم می‌باشد. ضبط‌های محبوب کاروسو و صدای شگفت‌آورش، که در دامنه، قدرت و زیبایی شهره بود او را به یکی از مشهورترین ستارگان عصر خود تبدیل کرده بود. او در کودکی تلاش بسیاری کرد برای خوانندگی، اما معلمان او می‌گفتند: تو نمی‌توانی و صدای خوبی نداری، اما مادرش همچنان او را تعریف و تمجید می‌کرد و کار میکرد تا بتواند پول کلاس آواز پسرش را بدهد و سر انجام او بگی از خواننده‌های معروف شد.

[۱۵] : Toledo شهری است در ایالت اوهایو از کشور ایالات متحده آمریکا.

[۱۶] توماس وودرو ویلسون: Woodrow Wilson زاده ۲۸ دسامبر ۱۸۵۶ – در گذشته ۳ فوریه ۱۹۲۴بیست و هشتمین رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا از حزب دموکرات بود که از سال ۱۹۱۳ تا ۱۹۲۱ در این مقام باقی‌ماند.

[۱۷] کنفرانس صلح پاریس (: Paris Peace Conference) نام کنفرانسی بود که از ۱۸ ژانویه۱۹۱۹ تا ۲۱ ژانویه۱۹۲۰ به طول انجامید و در آن دولت‌های متفقین بر سر آینده پس از جنگ آلمان و دیگر کشور‌های شکست خورده تصمیم گرفتند.

[۱۸] Edward Bernays

[۱۹] :Propaganda گونه‌ای ارتباط است که در آن،  اطلاعات هماهنگ و جهت‌دار برای بسیج افکار عمومی از طریق تبلیغات سیاسی پخش و فرستاده می‌شود 

[۲۰] روابط عمومی Public relations یا به اختصار PR) به علمِ مدیریتِ چرخه اطلاعات، مابینِ یک فرد یا سازمان، (اعم از بازرگانی و اقتصادی و دولتی یا سازمان مردم‌نهاد، با عموم اطلاق می‌گردد.

[۲۱] تئاتر برادوی: Broadway Theatre که اغلب آن را به‌طور خلاصه برادوی نیز می‌خوانند، به اجرا‌های نمایشی‌ای گفته می‌شود که در منطقهتئاتری خیابان برادوی، در منهتنِ نیویورک، در یکی از ۴۰ سالن تئاتر حرفه‌ای با ۵۰۰ صندلی یا بیشتر از آن اجرا می‌شود. بسیاری تئاتر برادوی را، در کنار تئاتر وست اند لندن، محل اجرای بهترین نمایش‌های تجاری در میان کشور‌های انگلیسی‌زبان‌ می‌دانند.

[۲۲] George Hill

[۲۳] بریل یکی از نخستین روانکاوان در آمریکا بوده.

[۲۴] یکی از روز‌های تعطیل در یکشنبه‌ای از ماه مارس یا آوریل است. مسیحیان بر این باورند که در این روز عیسی مسیح پس از اینکه به صلیب کشیده شده بود دوباره زنده شده و برخاست و از این رویداد به‌عنوانِ رستاخیز مسیح یاد می‌کنند. عید پاک در پایان هفته مقدسی است که عیسی وارد اورشلیم‌ می‌شود و توسط سربازان رومی دستگیر و پس از تحمل مصائب و سختی‌ها بر فراز تپه گلگتا در اورشلیم مصلوب می‌شود. زمان این عید، برخلاف سایر اعیاد و مراسم، ثابت نیست و هر سال میان ۲۲ مارس (۲ فروردین) تا ۲۵ آوریل (۵ اردیبهشت) تغییر می‌کند و بدین گونه محاسبه می‌شود که اولین یکشنبه بعد از ماه کاملی که پس از اعتدال بهاری باشد، عید پاک است.
 
[۲۵] ویلیام راندولف هرست: William Randolph Hearst‎؛ زاده ۲۹ آوریل ۱۸۶۳ درگذشته ۱۴ اوت ۱۹۵ روزنامه‌دار،  خبرنگار و سیاست‌مدار اهل ایالات متحده آمریکا بود. او با راه‌اندازی بزرگترین روزنامه‌های زنجیره‌ای آمریکا، سهمی بنیادی در تاریخ روزنامه‌نگاری آمریکا داشته‌است. 

[۲۶] برنِایز مجله‌هایی چاپ می‌کرد که با تبلیغات جذاب‌تر می‌شدند. در این مجله‌ها کالا‌های شرکت‌ها توسط ستاره‌های سینما مانند «کلارا بو» تبلیغ می‌شدند.

[۲۷] کالا‌ها را در فیلم‌های سینمایی قرار می‌داد و هنرپیشگان و دکور فیلم را با کالا‌های شرکت‌ها می‌آراست.

[۲۸] Peter Strauss

[۲۹] جان کالوین کولیج: Calvin Coolidge زاده ۴ ژوئیه ۱۸۷۲ – درگذشته ۵ ژانویه ۱۹۳۳) سی‌امین رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا (۱۹۲۹–۱۹۲۳بود.

[۳۰] اختلال شخصیت سادیستی یک اختلال شخصیت شامل سادیسم است که در ضمیمه راهنمای تشخیصی و آماری اختلال‌های روانی (DSM-III-R) آمده‌است. 

[۳۱] والتر لیپمن: Walter Lippmann‎ زاده ۲۳ سپتامبر ۱۸۸۹ درگذشته ۱۴ دسامبر ۱۹۷۴) روزنامه‌نگار، خبرنگار و مفسر سیاسی آمریکایی و یکی از نخستین کسانی که مفهوم جنگ سرد را معرفی کرد، وی همچنین رایج کننده اصطلاح "کلیشه" در روانشناسی مدرن بود و در ستونش مطبوعایش و چندین کتاب از جمله درخشان ترینش «دیدگاه عمومی» (۱۹۲۲) به نقد رسانه و دموکراسی می‌پرداخت. لیپمن همچنین نقش قابل توجهی در هئیت تحقیق وودرو ویلسون پس از پایان جنگ جهانی اول به عنوان مدیر تحقیقات ایفا کرد. نظرات او راجع به نقش روزنامه‌نگاری در دموکراسی در تناقض با نوشته نویسنده هم عصرش جان دیویی بود که اکنون از آن به عنوان مباحث لیپمن-دیویی نام برده می‌شود. لیپمن دوبار برنده جایزه پولیتزر شد، یکبار به خاطر ستونش در روزنامه سندیکایی «امروز و فردا» و دیگری مصاحبه اش با نیکیتا خروشچف در ۱۹۶۱. او همچنین با عناوینی، چون «تاثیرگذارترین روزنامه‌نگار قرن بیستم» تا «پدر روزنامه‌نگاری مدرن» ستایش شده است. مایکل شادسون نوشته که جیمز دبلیو کری کتاب «دیدگاه عمومی» والتر لیپمن را «کتاب پایه گذار روزنامه‌نگاری مدرن و تحقیقات رسانه در آمریکا» قلمداد کرده است.
 
[۳۲] پروپاگاندا نام یکی از مشهورترین کتاب‌های تألیف شده توسط ادوارد برنایز است. این کتاب به عنوان یکی از منابع مرجع در علوم مرتبط با رسانه و افکار عمومی شامل علوم ارتباطات، روابط عمومی،  روانشناسی رسانه و روزنامه‌نگاری مورد استفاده است.  نوآم چامسکی،  سیاستمدار و متفکر سرشناس آمریکایی یکی از کسانی است که بر چاپ‌های آخرین کتاب پروپاگاندا مقدمه نوشته و آن را کتابی مهم توصیف می‌کند. از نظر چامسکی، پروپاگاندا در فاصله جنگ جهانی اول و دوم مفهوم خود را به عنوان یک واژه مهم و دارای بار مثبت، به یک مفهوم منفی سیاسی تغییر داده‌است.

[۳۳] او با الهام از نظرات دایی‌اش زیگموند فروید، بر نحوۀ شکل‌دهی نظام سیاسی و اجتماعی کار کرد و به این نتیجه رسید که باید با ارضای امیال درونی خودخواهانۀ انسان‌ها آن‌ها را شاد و مطیع ساخت و نام این نتایج را مدل مهندسی رضایت the engineering of consent گذاشت. این نظریه که در امتداد عقاید فروید مبنی‌بر کنترل ذهن انسان توسط مسائل جنسی و خشونت بود، تا اواسط دهۀ ۱۹۳۰ ادامه یافت. در این دوره که به عصر روابط‌عمومی مشهور است، نظریۀ «انسان، حیوان غیرقابل اعتماد» سرچشمۀ سیاست‌های ایالات متحده برای جهت‌دادن به خواسته‌های مردم شد.

[۳۴] : Herbert Clark Hoover زاده ۱۰ اوت ۱۸۷۴ – درگذشته ۲۰ اکتبر ۱۹۶۴سی و یکمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا از حزب جمهوری‌خواه بود. وی اولین رئیس جمهور چپ دست دنیا بود.

[۳۵] جان دیویسون راکفلر  John D. Rockefeller سرمایه‌دار و انسان دوست بزرگ تاریخ آمریکا بود. او ثروتمندترین آمریکایی تاریخ و ثروتمندترین فرد تاریخ معاصر جهان شناخته می‌شود.

[۳۶] تمدن و ملالت‌های آن، از جمله مهم‌ترین آثار تألیفی توسط زیگموند فروید‌ می‌باشد که در سال ۱۹۲۹ نگارش و در سال ۱۹۳۰ انتشار یافت. فروید در این کتاب با اتخاذ رویکردی روانکاوانه، تکوین و تکامل فرهنگ و تمدن را مورد مداقه قرار می‌دهد. کشمکش میان سائق‌های فردی و اقتضائات اجتماعی که خاستگاه ملالت‌های تمدن می‌باشد، موضوعیت اصلی مطروحه در این کتاب می‌باشد.  

[۳۷] دولف هیتلر:  یک سیاستمدار آلمانی و رهبر حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان (حزب نازی) بود. او در سال ۱۹۳۳ با انتخاب به صدارت به قدرت رسید. در ۱۹۳۴ پیشوای آلمان شد و تا زمان مرگ خود در ۱۹۴۵ بر آن کشور حکومت کرد. هیتلر با حمله به لهستان در اول سپتامبر ۱۹۳۹ زمینه‌ساز آغاز جنگ جهانی دوم در اروپا شد. او در طول جنگ در عملیات‌های نظامی نقش پررنگی داشت و طراح اصلی هولوکاست بود.

[۳۸] یک بازار آزاد، بازاری است که در آن قیمت یک کالا یا خدمت، در تئوری، از طریق عرضه و تقاضا تعیین می‌شود، نه از طریق سیاستگذاری دولتی. یک بازار آزاد، در تضاد با بازار کنترل شده که در آن قیمت، عرضه یا تقاضا تابع سیاستگذاری یا کنترل مستقیم حکومت اند قرار دارد. به یک اقتصاد تشکیل شده از بازار‌های آزاد اقتصاد بازار آزاد گفته می‌شود.

[۳۹] سیاست‌مدار ناسیونال سوسیالیست آلمانی که از ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ وزیر پروپاگاندای رایش سوم بود و آخرین صدراعظم آلمان نازی پس از مرگ آدولف هیتلر بود.

[۴۰] روانشناسی توده شاخه‌ای از روانشناسی اجتماعی است. روانشناسان اجتماعی تئوری‌های مختلفی برای توضیح این امر ارائه کرده‌اند که در آن‌ها روانشناسی توده با کنش و واکنش افراد متعلق به آن توده متفاوت است. نظریه پردازان اصلی روانشناسی توده عبارتند از گوستاو لوبون،  گابریل تارد،  زیگموند فروید و استیو ریشر. این حوزه مربوط می‌شود به فرایند‌های فکری و رفتاری اعضا، و جامعه به معنای یک هویت واحد. رفتار جمعی بسیار متأثر است از کنار رفتن مسئولیت فردی و نفوذ جامعیت رفتار جمعی که این نفوذ با بزرگ شدن اندازه توده، افزایش می‌یابد.

[۴۱] فرانکلین دلانو روزولت - از سال ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۳ در این سمت بود و مروج تصویب برنامه‌هایی برای مبارزه با رکود اقتصادی در آن زمان بود.

[۴۲] فن‌سالاری یا تکنوکراسی (: Technocracy) در اصطلاح به حکومت تکنیک اطلاق شده‌است که در آن نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی باید به وسیلهٔ صاحبان فن اداره شود. به دیگر سخن فن‌سالاری به مفهوم هواداری از رهبری ارباب فن است که بر ماشینیسم و دانش فنی و مهارت‌های فناورانه تکیه دارد و همان‌ها یعنی مهندسان، دانشمندان و تکنوکرات‌ها باید فعالیت‌های اقتصادی و سیاسی را رهبری کنند. اما در صنعت بیشتر به مفهوم تفکری است که تنها راه دستیابی به فناوری را،  انتقال فناوری از غرب یا شراکت سرمایه‌گذاری مشترک با شرکت‌های غربی می‌داند.
 
[۴۳] در علم اقتصاد، بخش خصوصی بخشی از اقتصاد است که هم برای بهره‌های شخصی راه‌اندازی شده‌است و هم تحت کنترل دولت نیست. برعکس، شرکت‌هایی که بخشی از دولت هستند قسمتی از بخش عمومی به‌شمار می‌آیند. سازمان‌های خصوصی غیرانتفاعی به عنوان بخش اختیاری در نظر گرفته می‌شود.

 [۴۴] ا: George Gallup یک آماردان و بنیانگذار شرکت گالوپ، اهل ایالات متحده آمریکا بود.

[۴۵] ابرشرکت خوشه‌ای آمریکایی است، که در زمینه تولید تجهیزات پزشکی،  تاسیسات توزیع برق،  توربین‌های گازی و بادی،  موتور‌های الکتریکی و لکوموتیو،  لوازم خانگی،  ابزار‌های الکترونیکی و نورپردازی،  جنگ‌افزارها،  تجهیزات هوافضا فعالیت می‌کند.
 
 [۴۶] هحلی برای درج آگهی و اعلانات می‌باشد که یکی از رایج‌ترین شیوه تبلیغات است.

[۴۷] کاراکتر
(تِ) [ انگ.](اِ.) ۱ - شخصیت، منش. ۲ - هریک از اشخاص معرفی شده در یک داستان، نمایشنامه یا فیلم نامه.
 
[۴۸] پزشک و میکروبیولوژیست اسکاتلندی است. او بیشتر بخاطر کشف آنزیم لیزوزیم در ۱۹۲۳ و اولین آنتی بیوتیک موثر جهان بنزیل پنی‌سیلین از کپک پنسیلیون روبنس در ۱۹۲۸ شناخته شده است.

[۴۹] گروهی قومی-مذهبی نشأت گرفته از بنی‌اسرائیل، یا عبرانیان خاور نزدیک باستان است.



اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار