به گزارش تابناک از فارس، شقایق غلامپورمتولد اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۳ در شهر ادب و فرهنگ، شیراز، در خانوادهای ریشه دوانده که گویی سرنوشت مردانش با جاده و خودروهای سنگین گره خورده است. راننده ماشین سنگین که سالهاست چرخهای زندگیاش در جادههای دور و نزدیک این سرزمین به گردش درآمده است.
وی که دومین فرزند خانواده غلامپور است، سه خواهر و یک برادر دارد و از همان کودکی با مفهوم انتظار برای بازگشت پدری که از جنس جاده بود آشنا شد.
غلامپورگفت:پدرم راننده ماشین سنگین بود و چهارعمویم نیز همین شغل را داشتند وهمچنین برادرم به عنوان راننده ماشین سنگین امرا معاش میکند.
به گفته وی انتخاب جاده برای کسب روزی، میراثی خانوادگی در میان مردان طایفه ما بوده است؛ شاید به این دلیل که پدربزرگ نیز از پیشکسوتان همین راه و رانندگان خودروهای سنگین به شمار می رود.
این راننده نفتکش معتقد است ما نسل در نسل راننده ماشین سنگین بودهایم و همچنان شغل رانندگی موروثی شده است.
به گفته غلامپور پس از اخذ مدرک دیپلم در رشته ریاضی فیزیک، زودتر از آنچه تصور میکرد به بازار کار قدم گذاشت و در یک شرکت به امور دفتری مشغول شد.
وی ادامه داد:گذر زمان در نهایت در سال ۱۳۷۲، فصل جدیدی را در زندگی او رقم زد و در سال ۷۲ پس از نامزدی یک سال بعد، زندگی مشترکش آغاز و در سال ۱۳۷۵ او صاحب یک فزند پسرشد.
اولین پیچ زندگی: مربیگری در آموزشگاه رانندگی
به گفته نخستین راننده بانو نفتکش قانون نانوشته زندگی زناشویی در آن دوران، اغلب به خانهنشینی زنان منجر میشدهمسرش تمایلی به شاغل بودنش نداشت و به همین دلیل خانهدار شد، اما گذران زندگی و افزایش هزینهها، شقایق غلامپوربار دیگر به جستجوی کار واداشت.
وی افزود:در سال ۱۳۷۸، به عنوان مربی در یک آموزشگاه رانندگی مشغول به کار شدم که پس از دو سال تلاش و پیگیری، در سال ۱۳۸۰ موفق به اخذ گواهینامه رانندگی پایه یک شدم وبه نظر میرسیدموفقیتی که البته نتوانست نظر همسرش را برای رانندگی خودروهای سنگین تغییر دهد.
او ادامه داد:از همان کودکی آرزوی رانندگی ماشین سنگین را داشت این رویا، ریشه در خاطرات دوران کودکیاش به این دلیل بود که همواره به انجام کارهای متفاوت و خاص علاقه داشت.
وقتی رویای کودکی به واقعیت پیوست
به گفته وی جرقه رویای رانندگی ماشین سنگین، در همان روزهایی زده شد که همراه پدر راهی جادهها میشد وازهمان کودکی با پدر به سفر میرفت و علاقه داشت راننده ماشین سنگین شود وبه همراه پدرش به جادههای سفر کند.
غلامپور اضافه کرد:در سن هشت سالگی بود که با اصرار فراوان تلاش کرد تا همراه پدر شود؛ اما پدر که معتقد بود جاده و رانندگی خودروهای سنگین کار زنان نیست، با مخالفت پدر روبهرو شد.
به گفته این بانو در اولین تلاش خود موفق به اخذ گواهینامه پایه یک شد؛ وهم اکنون نیزبه عنوان یکی از نخستین مربیان رانندگی پایه یک زن نیز به آموزش فعالیت دارم.
غلامپور گفت:برای گواهینامه رانندگی سواری، چهار برای ازمون رانندگی حاضر شد ویکی از مسئولان آزمون رانندگی گفت، چون خیلی ماهر هستی، ردت میکنم تا مغرور نشوی وبلافاصله پس از دریافت گواهینامه پایه یک موفق شدم گواهینامه متور سیکلت را هم دریافت کردم، زیرا معتقد بودم باید متفاوتتر از دیگران باشم.
وی ادامه داد:دوبار به خاطر موتورسواری من را گرفتند، اما وقتی استعلام کردند و دیدند مدرک دارم، کاری به من نداشتند واز آن پس برای موتورسواری لباس مردانه میپوشیدم و مقنعهام را زیر کلاه ایمنی پنهان میکردم تا کسی متوجه نشود که یک خانم در حال گشت و گذار با موتورسیکلت است.
وی با یاداوری اینکه در مقطعی از زندگی، به رانندگی اتوبوسهای درون شهری فکر میکردم افزود:چون همسرم اجازه رانندگی ماشین سنگین را نمیداد، گفتم راننده اتوبوسهای خط واحد شوم تا این تابو شکسته شود که با مخالفت همسرم روبهرو شدم.
غلامپور ادامه داد:در سالهای ابتدایی زندگی مشترک مهریهام را بخشیده بودم، در این سال به دلیل برخی مسائل، به طلاق توافقی رضایت دادم و هرچقدر که تلاش کردم نتوانستم حضانت پسرم را بگیرم و برای رهایی از این غم، جاده و بیابان را برگزیدم و پدرم که وضعیت روحیام را دید، پیشنهاد داد راننده اتوبوس شوم.
به گفته غلامپوردر همان سال ۸۶، راننده خط واحد شدم و اولین زنی بودم که در خطوط اتوبوسرانی شیراز کار میکردم و حدود یک سال در این شغل فعلیت میکردم که تا اینکه بالاخره توانستم نظر خانواده را برای رانندگی در جاده جلب کنم.
وی گفت: حالا که پسرم ۱۶ سال دارم اصلا از شغل من راضی نیست.
۱۸ سال رانندگی با اتوبوس بینشهری
غلامپور ادامه داد:پس از ۱۸ سال فعالیت به عنوان راننده اتوبوس بینشهری در مسیر شیراز – بوشهر پدرم ۱۰ سال من را در این مسیر همراهی کرد وپس از مدتی پدرم برای یک جراحی چشم دیگر نتوانست من را همراهی کند وتنها راهی این مسیر میشدم.
وی بیان داشت:تقدیر الهی، براین شد که دوست پدرم که صاحب نفتکش بود از کودکی او را دایی صدا میزدم، وسیلهای شد تا به آرزوی بچگیام برسم.
غلامپور ادامه داد:دایی دوست پدرم یک بار از من پرسید آیا دوست دارم همراهش بروم؟ با اشتیاق قبول کردم او که ۶۰ بهار را پست سر گذرانده است طبق قوانین، اجازه بارگیری نداشت که همین موضوع باعث شد با تلاش فراوان، مدارک اتوبوس بینشهری را به باری تغییر بدهم.
وی اظهارداشت: پس از گذراندن یک آزمون دیگرمدارکم را به پالایشگاه شیراز تحویل دادم که مسئولان پالایشگاه اعلام کردند باید از وزراتخانه استعلام بگیرندزیرا نگران بودند ورود یک زن به این عرصه خطر افرین است که بلاخره موافت کردند که به عنوان اولین زن بتوانم راننده نفتکس بشوم.
دایی همواره همراه من برای بارگیری وتخلیه بار سفر می کند، زیرا ماشین او قدیمی است، و کار با نفتکش بسیار خطر افرین است.
وی ادامه داد:روزهای نخست حضور من در پالایشگاه شیراز به عنوان راننده نفتکش، برای رانندگان بسیار عجیب بود؛ یک زن، آن هم پشت فرمان نفتکش فعالیت کند.
به گفته این بانوی راننده نفتکش، در اولین روزی که با دایی به پالایشگاه رفتم، رانندگان برای او خط و نشان کشیدند که، چون زن هستم، اجازه نخواهند دادن خارج از نوبت برای بارگیری به زیر سکو برود ودایی گفت قرار نیست چنین اتفاقی بیفتد ومن هم به تائید حرف های دایی گفتم هر قانونی اینجا وجود دارد، من همان را رعایت خواهم کرد.
اما حالا طوری شده که زیر سکو برای بارگیری تعارف میکنند و میگویند شما بفرمایید خانم غلامپور. محیط مردانهای بود؛ اما من از حقم نگذشتم و اجازه ندادم حقم ضایع شود.
محمد شبیری