کد خبر: ۱۳۲۰۵۳
تاریخ انتشار: ۲۹ آبان ۱۳۹۴ - ۱۵:۵۵ 20 November 2015
حمله عراق به کویت آغاز ظهور تروریسم جدید و آغازگر تغییر معادلات منطقه بود که سرانجام منجر به مداخله نظامی آمريكا و هم پيمانانش در خاورميانه شد. آمریکایی ها عراق را با لشكركشي و مداخله نظامی از کویت بیرون راندند. پس از آنکه عراق در درون کشور تسلیم نشد و صدام ارزش خود را براي اجراي سياست هاي غرب از دست داد، آمریکا با مداخله نظامی اقدام به سرنگونی صدام حسين و حزب بعث از قدرت کرد. مدتي بعد و پس از ظهور حرکت های مردمی در جهان عرب با عنوان بیداری اسلامی یا بهار عربی، قدرت های بزرگ برای مهار و مديريت اعتراضات مردمي، وارد عمل شده و از طریق مداخله نظامی اقدام به كنترل و مدیریت صحنه كرده و نگران از به هم ریختگی دولت ها، تلاش كردند تا مرحله گذار از دولت های دیکتاتوری به دولت های به وجود آمده بر اساس رای مردم را به كنترل خود درآورده و در آينده سياسي و دولت سازي جديد در اين كشورها تاثير گذار باشند. قيام مردم تونس در غافلگيري انجام شد و خيلي زود به سرانجام رسيد و فرصت مداخله نظامي را به قدرت هاي فرامنطقه اي نداد و از این جهت استثنا است، اما مردم دیگر کشورهاي انقلاب كرده همگي با مداخله نظامی یا به صورت مستقیم یا به طور غیرمستقیم، رو به رو شدند. مرسی در مصر با کودتای نظامی زنرال السیسی و حمایت قدرت های خارجی به ویژه عربستان و آمریکا سرنگون شد. 

قذافی نیز از طریق مداخله نظامی فراري و سرنگون شد که پس از آن شاهد خلا قدرت در اين كشور بودیم. بحرین نیز با كمك مداخله نظامی عربستان و با حمایت آمریکا و تمایل آنها اعتراضات مردم را سرکوب کرد. عربستان نیز به یمن حمله کرد و مردم بيگناه را قتل عام كرد. سوریه نیز تبدیل به محل مداخله ترکیه، عربستان و قطر با حمایت های مالی و نظامی و حمايت هاي سياسي آمريكا و بعضي از كشورهاي اروپايي شد. در واقع سوریه تبدیل به میدان جنگ نیابتی کشورهايي شد که این سرزمين را منطقه ای برای امنیت یا نفوذ خود تلقی می کردند. بنابراین با پذیرش این نکته که طی 15 سال گذشته منطقه خاورمیانه، با مدخله نظامی و سپس حل مساله از روش سیاسی مواجه بوده است، در می یابیم که آينده سوریه نیز قرار است شبيه ساير كشورهاي عربي دچار بحران رقم بخورد و بجاي مردم، سرنوشت اين كشور را قدرت هاي بيروني تعيين كنند. طولاني شدن بحران سوريه و مداخله نظامی آمریکا از طریق عربستان و ترکیه، واکنش روسیه در قالب مداخله نظامی با نیروی هوایی را به همراه داشته است. 

شاید از این منظر مداخله نظامي روسیه در سوریه قابل فهم باشد كه روس ها درك كرده اند كه آمريكا و غربي ها بنا دارند تا از فرصت قيام هاي مردمي در خاورميانه و بحران سوريه استفاده كرده و پايگاه هاي اين كشور را در كنار درياي مديترانه برچينند. بايد توجه داشت كه پس از فروپاشی شوروی و نظام دوقطبی، آمریکا برای ایجاد نظم نوین در جهان نیاز به از بین بردن تمام ساختارهای روسی حاکم بر منطقه خاورمیانه داشت و به سمتی حرکت کرد که روسیه فعلی در حد یک قدرت منطقه ای مهار شود و از امکان بالقوه تبديل به یک قدرت قابل رقابت با آمریکا و غرب باز ماند و حداكثر به يك قدرت منطقه ای همانند سایر کشورها تبدیل شود.

 طی سال های گذشته مساله استقرار سپر دفاع موشکی در قفقاز برای آمریکا حایز اهمیت بوده است. اینکه این سپر دفاعی در اطراف روسیه و از جمله در آذربایجان و بعد هم در ترکیه مستقر شود بيشتر براي كنترل روسيه و مراقبت از فعاليت هاي نظامي اين كشور بوده است. بنابراین برای آمریکا، مهار و مدیریت و كنترل روسیه هنوز هم مساله اصلی است. 

از سويي پس از خیزش های مردمی در کشورهای عربی، روسیه دچار انفعال استراتژیک و يك نوع بی عملی شد. این بی عملی سبب شد که پایگاه های نفوذ تاریخی این کشور در خاورميانه تا حد زيادي از دست برود. سیاست روسیه در جریان بحران عراق و فروپاشی حزب بعث، به گونه ای بود که عملا دست آمریکا برای مداخله نظامی در عراق باز شد. آمریکا توانست حاکم آمریکایی در عراق مستقر کند و تا قبل از تشكيل دولت جديد، اين كشور با ارتش خود اداره كند. بدین مفهوم که ساختار دولت عراق که از زمان حزب بعث، روسی بود، نه تنها توسط آمريكا کنار گذاشته شد، بلکه آمريكايي ها با مداخله نظامی، باقی مانده ساختار شرقي دوران جنگ سرد در عراق را به عمد از بین بردند و حتی ارتش بعث را نیز منحل کردند تا خيالشان از بازسازي مجدد ساختارهاي روسي راحت باشد. وقتی ارتش كشوري منحل شود، علامت پایان يافتن قدرت نفوذ دولتي خواهد بود که آن ارتش را به وجود آورده است. اگر آمریکا ارتش بعث عراق را منحل نمی کرد، آنگاه ارتش به جا مانده از ساختار روسی، احتمالا در آینده گرایش به سمت مادری که آن را به وجود آورده، مي داشت. آمریکا با برنامه ريزي از قبل، ارتش عراق را منهدم کرد، زیرا ارتش ساخته و پرداخته و مولود روس ها بود. بنابراین باید منحل مي شد و از بین می رفت. هم ساختار، هم افراد و هم تجهیزات اين ارتش باید از بین می رفتند. 

پس از حمله ناتو به رهبری آمریکا به لیبی، نيز همین تئوری در ذهن بسياري از تحليلگران استراتزيك شکل گرفت كه آمريكا از فرصت قيام مردم عليه قذافي، براي بيرون راندن روسيه از ليبي بهره خواهد برد. نیروی هوایی ناتو علاوه بر حمله به زيرساخت هاي نظامي ليبي، تمام زیردریایی ها روسی کشور لیبی در بندر سيرت را نيز بمباران کرد. در حالی که زیردریایی ها در سرکوب مردم نقشی نداشتند. آمریکا بدین ترتیب نیروی دریایی و تمام ساختار روسی حاکم بر ارتش و دولت لیبی را از بین برد. 

با چنين اتفاقاتي روس ها احساس کردند باید بساط خود را از منطقه خاورمیانه جمع کنند، زیرا کار آنها تمام شده است. روس ها مي دانند كه در افکار عمومی بسياري از كشورها به دليل انديشه ماركسيستي و نيز پرورش ديكتاتورها جاذبه ای ندارند. از این رو تنها امکان نفوذ روس ها، از طریق ایجاد ساختارهاي نظامي در کشورها و ایجاد دولت هاي همسو با خود در ساير کشورها است. غیر از آن امکانی برای حضور در ساختار سیاسی و معادلات قدرت در منطقه ندارند. روس ها متوجه شدند اگر سوریه هم مانند لیبی یا عراق شود، در این صورت آنها محدود به حوزه سرزمینی و جغرافیایی خود شده و آمریکایی ها اقدامات خود را عليه آنان گسترش خواهند داد. 

یادآوری تحولات گرجستان گویای این نکته است که آمریکا به دنبال تنگ تر کردن حصار پيراموني روسیه با تغییر دولت ها در كشورهاي مشترك المنافع یا استقبال از تغییر دولت هادر جمهوري هاي سابق شوروي است. آخرین مورد نیز اوکراین است. گرچه روس ها کریمه را گرفتند ولی در اوکراین قدرت خود را تا حد زيادي از دست دادند، زیرا دولت را از دست دادند و بنابراين در حال کوچک شدن هستند. با توجه به اینکه روس ها در منطقه خود درگیر مسایل دیگری هستند، به طور حتم در آینده چالش بزرگی در منطقه قفقاز خواهند داشت. 

شاید بتوان گفت، نگاه به مداخله نظامی روسیه در سوریه از این زوایه، اقدام آنها را در راستای منافع ملی توجیه مي كند. اگر روسیه در سوریه مداخله نظامی نمی کرد، آنگاه آمریکا فقط درباره اوکراین با روس ها گفت وگو می کرد، اما حضور نظامی در سوریه موجب می شود، تا درباره مسایل بزرگتری حرف با هم بزنند و این مهم انگیزه ای برای تغییر در مسایل منطقه می شود. 

امنیت ملي جمهوری اسلامی ایران 

با توجه به این مسایل حال این پرسش مطرح است که چه چیزی امنیت ملي ایران را تهدید می کند؟ تصور می کنم، آنچه طی 50 سال گذشته امنیت ایران را تهدید می کرده است، اوضاع و نوع حكومت هاي کشورهای همجوار بوده است. در زمان رژیم گذشته، عراق تهدید اول ایران بود و پس از تشکیل جمهوری اسلامی ایران نیز، باز حكومت بعث عراق تهدید اول بود و صدام حسين به ما حمله کرد. در واقع حمله نظامی به ایران از طریق همسایگان اداره شده با ديكتاتورها صورت گرفته است. به نظرم مهمترین تهدید کنونی که ممکن است اجرایی شود، توسط تروريسم موجود در همسایگان فعلی خواهد بود. اما همسایگان فعلی، قدرت حمله نظامی به ایران را ندارند. بنابراین مهمترین تهدید در حوزه کشورهای همسایه، بی دولتی یا استقرار دولت های ضعیف در اين كشورها است. بی دولتی مبنای ظهور گروه هایی مانند القاعده، طالبان، داعش، جبهه النصره و... است که امکان به کار گیری آنها توسط قدرت های رقیب وجود دارد. بنابراین یکی از تهدیدهای امنیتی علیه ایران، نداشتن دولت در اطراف کشور یا وجود دولت های ضعیف است. در این فضا هم قدرت ها و هم گروه ها می توانند اقدامات خود را برنامه ریزی، سازماندهی و عملی کنند. 

تهدید دیگر علیه ایران، اسرائیل است. چه بخواهیم و چه نخواهیم، تهدید اول اسرائیل، ایران بوده و هست. بالعکس، اسرائیل نيز جمهوری اسلامی ایران را تهدید خود می داند. اسرائیل هر اقدامی را علیه ایران عملی بداند، اجرا كرده و می کند. نمونه آن ترور دانشمندان هسته ای در داخل خاک ایران است. اسرائیل هر اقدامی را علیه ایران در منطقه که قابلیت اجرا در زمان فعلی داشته باشد، انجام خواهد داد. بنابراین مهم ترین مساله برای اسرائیل، این است که دولت ها در سوریه و لبنان به گونه ای شکل بگیرند، که نه تنها همسو با ایران نباشند، بلکه با ایران زاویه داشته باشند. در این صورت فضا در اختیار برنامه های اسرائیل قرار می گیرد. تصور کنید اگر دولت سوریه همانند ترکیه باشد، مفهومش اين خواهد بود که از نظر هوایی، تا مرز ترکیه، فضای کشورهاي مسير در اختیار اسرائیل خواهد بود و ما هیچ امنیتی از نظر هوایی نخواهیم داشت و اسرائیل تمام آسمان این مناطق را زیر پوشش خود قرار می دهد. این خطر بزرگی براي جمهوري اسلامي ايران است. معتقدم باید دولت ها در سوریه، لبنان و عراق، دولت هایی باشند که یا با ایران همسو بوده، یا غیرهمراه با اسرائیل باشند تا تحت نفوذ و فشار اسرائیل قرار نگیرند. حتی دولتی مانند ترکیه كه با اسراييل پيمان همكاري هاي نظامي دارد و پايگاه انجيرليك آن در اختيار آمريكا است، نيز بسیار خطرناک است، زیرا به محض تفاهم میان ترکیه با آمریکا و اسرائیل، آسمان و فضای این کشور در اختیار آمریکا و اسرائیل قرار می گیرد. 

تهدید بعدی علیه امنیت ایران، سياست هاي آمریکاست. آمریکا معتقد به مدیریت و مهار ایران است و این مدیریت را با هر روشی مجاز می داند. مهمترین آن در ده سال گذشته، تحریم هاي اقتصادلي و بانكي بوده است. با این نگاه به مساله امنیت ایران، این پرسش مطرح می شود که آیا مداخله روسیه در سوریه می تواند به نفع ما تمام شود یا نه؟ 

دیدگاه بدبینانه ای در این باره وجود دارد مبنی بر اینکه اصولا مداخله نظامی، امنیت زدا بوده و استقبال از مداخله نظامی در هر کجای دنیا، برای امنیت ملی همه کشورها خطرناک است. همانگونه که مداخله نظامی قدرت هاي فرامنطقه اي از زمان اشغال کویت شروع شده و تاکنون نا امنی را در منطقه و جهان توسعه داده است. به نظرم داعش و گروه هایی از این قبیل نیز ساخته و پرداخته حمله به عراق است. متاسفانه فعاليت این گروه ها رو به توسعه بوده و اقدامات تروريستي آنها در حال گسترش است. معمولا اين گروه ها مدیریت شده به وجود می آیند اما بعد از تشکیل از مدیریت كامل دولت هاي حامي خارج می شوند. هیچ کسی شک ندارد آمریکا، القاعده را به وجود آورد، اما حمله به برج های دوقلو کار القاعده بوده ولی نه تحت مدیریت آمریکا، بلکه از مدیریت سازمان سيا خارج شد. در این شکی وجود ندارد که داعش با حمایت این نوع قدرت ها به وجود آمده است، اما اکنون در مدیریت و کنترل کامل کشورهایی مانند ترکیه، عربستان و قطر که پول و آموزش نظامی به آنها می دادند، نیست. اوایل بحران سوریه، اتوبوسی حامل 48 نفر از افراد سپاه برای زیارت حضرت زينب سلام الله عليها به این کشور رفتند که توسط گروه هاي تروريستي از جمله برخي عناصر داعش به گروگان گرفته شدند. ایران آنها را از طریق قطر آزاد کرد. اگر قطر روی داعش نفوذ نداشت، آنها آزاد نمی شدند. این کشورها بر روي گروه هاي تروريستي نفوذ دارند، اما اين بدان مفهوم نیست که برنامه ریزی برای حمله به پاریس از سوی عربستان، قطر و ترکیه شده باشد. به نظر مي رسد كه داعش و گروه هاي تروريستي تا حدي از حوزه مدیریت آنها خارج شده اند و همه برنامه هاي خود را با دولت هاي حامي هماهنگ نمي كنند. 

سوال این است که آیا حمله تروريست ها به پاریس، لبنان و عراق را باید با یک نگاه تحلیل کرد یا نه؟ شاخه های مختلفی از داعش وجود دارد که ممکن است سرويس هاي اطلاعاتي و امنیتی به خاطر برنامه هایی كه دارند، آنها را هدایت کنند تا اقدامی را عليه شيعيان يا حمله به مساجد يا اماكن عمومي انجام دهند. بدبینانه این است که حملات پاریس به منظور انجام یک اقدام بزرگ در خاورمیانه از نظر برنامه ریزی قدرت هایی مانند آمریکا و اروپاست. آنها می خواهند مسایل دیگری را با استفاده از از اين فرصت حل کنند. اما فکر می کنم نیاز به اینگونه تحلیل کردن نیست. توسعه تروریسم به ويزه داعش همه کشورها را درگیر خود كرده و پای همه را به وسط می کشد. 

با توجه به نكات فوق به نظر مي رسد برای اینکه امنیت در منطقه و جهان توسعه یابد، باید سه اقدام مهم در دستور کار همه دولت ها و کشورها قرار گیرد: 

1. تقبیح و مخالفت با مداخله نظامی از سوی هر کشور 
2. مبارزه با تروریسم به صورت همه جانبه از سوی همه کشورهایی که تروریسم را بلای امنیت بشری مي دانند. 
3. احترام به آرای ملت ها و پذیرفتن حاکمیت ملت ها در همه کشورها با ساز و کارهای عادلانه و نه مداخله گرایانه 
اگر این سه اقدام را بتوان با مذاکره و دیپلماسی توسعه داد، شاید بتوانيم به سمت امنیت و صلح حرکت کنیم.

حسین علایی
منبع: تابناک
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار