به گزارش تابناک قم، بوی زننده مواد ضد عفونی کننده، به مشام میرسد. بخشی از حیاط را آب برداشته. چرخ بازی وسط حیاط مشتری ندارد. گلهای باغچه از شدت سرما خشکیدهاند. دیوار بلند ساختمان کناری راه نفس را تنگ میکند . صدای نامفهومی را که بیشتر شبیه ناله است میتوان شنید. با ورود به سالن صدای ناله بلندتر میشود. نالههایی که نشانههایی از شادی را میتوان در عمقشان شنید. شادی که با دیدار ما در چشمهای بچهها پدیدار میشود؛ بچههایی که اینجا در گوشهای از شهر و به دور از خانه و خانواده انتظار را عجیب درک میکنند، انتظار دستی از محبت که بر سرشان کشیده شود، نگاهی که گرمشان کند و صدایی که از مهر بگوید.
بچهها روی تختهایشان خوابیدهاند. کیوان و محسن وسط سالن چرخ میزنند. زهرا اول از همه سراغ بادکنکهای همیشگی را میگیرد. بادکنکها دانه دانه باد میشوند و روی تختهای بچهها جا میگیرند. صدای بسیار آرامی را به سختی میشنوم. خاله! مهسا است. بادکنکش را که برایش میبرم دستم را میگیرد و با دست دیگرش چند بار روی تخت درست کنار خودش میکوبد. این یعنی کنارم بمان.
برق نگاه نگار از انتهای سالن به چشم میخورد. به سمتش که میروم غریبی میکند . نگار معلولیت جسمی چندانی ندارد اما در برقراری ارتباط کلامی و غیرکلامی و تعامل اجتماعی دچار مشکل است. این یعنی در خود ماندگی یا اوتیسم. بیماری که ارتباط با دیگران و دنیای خارج را برای کودکان دشوار میکند . بادکنکش را که میبیند دلش هوس بازی میکند . مدام از روی تخت بادکنک را پایین پرت میکند و با چشم علامت میدهد که بازی را خراب نکن، بادکنکم را پس بده. انجام حرکتهای تکراری از علائم بیماران اوتیسم است.
لمس محبت
حالا نوبت نرگس است. نرگس دختری حدود 12 ساله دچار معلولیت ذهنی، نابینا و کم شنواست. عدم توانایی تکلم را هم به این موارد اضافه کنید. حس لامسه و همان اندک شنوایی نرگس اما کفایت میکند برای درک محبت. نرگس بادکنکش را نمیبیند. حتی توان در دست گرفتن آن را هم ندارد. مدام سرش را تکان میدهد. انگار که آرام و قرار نداشته باشد. دستم را که روی سرش میکشم ثابت میشود و از حرکت میایستد. نرگس با لبخندش محبت را بروز میدهد.
زهرا که شیطنش گل کرده سالن را روی سرش گذاشته. نمیخواهد از او فاصله بگیریم. میخواهد در مرکز توجه باشد. زهرا و الهه تنها کودکان این مرکز هستند که معلولیت ذهنی ندارند. کودکانی که حالا بعد از سالها زندگی در این مرکز دوستهای خوبی برای هم محسوب میشوند. بغلش که میکنم جسمی سفت را حس میکنم. پای زهرا را گچ گرفتهاند. علت را که از پرستار جویا میشوم میگوید: بچههای اینجا همه به پوکی استخوان شدید مبتلا هستند و این شکستگیها طبیعی است.
خانهای با 58 فرزند
اینجا مرکز نگهداری معلولان زیر 14 سال محسنین است. مرکزی زیر پوشش موسسه خیریه حضرت ابنالرضا(ع)، جایی در نزدیکی میدان شهید محلاتی قم و چسبیده به آسایشگاه فیاض بخش. جایی که محل زندگی 58 کودک زیر 14 سال است که از معلولیتهای جسمی و ذهنی رنج میبرند. این مرکز شامل 2 طبقه است. طبقه بالا محل نگهداری کودکانی است که دچار معلولیتهای شدید جسمی و ذهنی هستند اما وضعیت بچههای طبقه پایین کمی بهتر است.
«تعداد کمی از آنها تحت سرپرستی پدر و مادرهایشان هستند و در این مرکز نگهداری میشوند. برخی هم که بیسرپرست بوده و یا در خیابانهای شهر پیدا شدهاند.» اینها را پرستار بچهها میگوید.
زهرا یکی از بچههایی است که بیسرپرست هست و نیست. پدر و مادر زهرا در کودکی وقتی متوجه معلولیتش شدهاند سرپرستیاش را به بهزیستی واگذار کردهاند. هنوز اما به عنوان خاله و عمو به دیدارش میآیند و خود را پدر و مادرش معرفی نمیکنند. این را از گفتههای زهرا میتوان فهمید. وقتی که در ادامه سوالهای بیتعدادش از مادر و خواهر، میگوید:«منم مامان و بابا و یک خواهر دارم که دیدنم هم میان، اما شما بهشون نگید که من میدونم. ممکنه ناراحت بشن.»
پرستار مرکز ایزوله که دیگر اخلاقهای زهرا دستش آمده است، میگوید: زهرا نیاز به صحبت کردن دارد. خیلی وقتها با بچههای دیگر صحبت میکند اما بسیاری از آنها که دچار معلولیت ذهنی هستند نیاز زهرا را پاسخ نمیدهند اما بعد از این بازدیدها تا چند وقت حال زهرا خوب است.
انگار چشم این بچهها به در مانده است که کسی از در وارد شود و حرفهایشان را گوش کند و دستی به سرشان بکشد و به آنها محبت کند. پرستار بچهها از بازدیدهای اندک از این مرکز انتقاد میکند و میگوید: بچههای این مرکز کسی را ندارند و همه امیدشان به همین بازدیدهاست اما آنچنان که باید این اتفاق نمیافتد.
دوستان 14 ساله
الهه امروز شیفت عصر و غایب بزرگ آسایشگاه است. نگاهم به کارت مشخصاتش که بالای تختش به دیوار زده شده میافتد. الهه، متولد فروردین 1381، تاریخ پذیرش در مرکز، آبان سال 1381. این یعنی الهه از 7 ماهگی تا همین امروز که چیزی تا 14 سالگیاش نمانده در این مرکز بوده است. دختری که معلولیت جسمانیاش قابل بهبود است، تمام سالهای کودکیاش را بدون پدر و مادر در این چهار دیواری به دور از بازی و تفریحهای کودکانه سرکرده است و حالا زهرا و بچههای دیگر آسایشگاه تنها دوستان او هستند که گذر روزها را سادهتر میکنند.
چهار دیواری که حالا سالها از عمرش گذشته است و دیگر جای مناسبی برای ماندن 58 کودک در آن نیست. این را میتوان از چاه فاضلاب پر شده مجموعه فهمید، وقتی که برای تخلیهاش میآیند و بچهها در یک قدمیشان راه میروند و بازی میکنند. وعده جابهجایی از این مرکز و انتقال به ساختمان جدید البته از خیلی وقتها پیش به گوش میرسید.
پرستار مرکز ایزوله میگوید: «چندین بار به ما وعده انتقال دادهاند؛ فروردین سال گذشته گفتند منتقل میشویم، بعدها گفتند آذر ماه اما هنوز هم اتفاقی نیافته است.»
خانه تکانی در آستانه عید
این بار اما انگار وعدهها در حال عملیشدن است. این مژده را مصطفی علیزاده معاون توانبخشی ادارهکل بهزیستی استان قم میدهد و میگوید: این مرکز در روز 25 بهمن ماه امسال و همزمان با روز پرستار به ساختمان جدید الاحداث رضوی در نزدیکی میدان شهر قائم منتقل میشود.
به گفته علیزاده، مرکز ایزوله تنها مرکز نگهداری از معلولان زیر 14 سال شبانه روزی استان قم است که به همراه یک مرکز زیر 15 سال روزانه به مرکز رضوی منتقل خواهند شد.
کودکان معلول زیر 14 سالی که در این مرکز نگهداری میشوند از محیطی سالم و پاک و بانشاط برخوردار نیستند، اما به گفته علیزاده در مرکز رضوی محیطی مناسب و زیبا برای این کودکان تدارک دیده شده است.
معاون توانبخشی ادارهکل بهزیستی استان قم میافزاید: در این مرکز همه امکانات محیطی، تخت و فضای بهتری برای بچهها در نظر گرفته شده که بخشی از هزینه آن از سوی خیران و بخشی از محل اعتبار سفر مقام معظم رهبری به قم تامین شده است.
1800 نفر از معلولان استان قم در 10 مرکز روزانه نگهداری از معلولان، یک مرکز ناشنوایان و مرکز ایزوله به عنوان تنها مرکز شبانه روزی نگهداری از معلولان زیر 14 سال استان نگهداری میشوند. به گفته علیزاده، عمده هزینه نگهداری آنها از محل اعتبارات دولتی است. بسیاری از این افراد یا کفیل ندارند و یا خانوادههای ضعیفی دارند که توانایی پرداخت هزینههای آنها را ندارند.
به گفته وی، دولت برای هر کدام از این افراد 450 هزار تومان میپردازد و خانواده هم باید همین میزان را بپردازند که عملا این اتفاق نمیافتد و بخشی از آن از سوی خیران تامین میشود.
بچهها تا چند روز دیگر عازم خانه جدیدشان میشوند. تختهای جدید. در و دیوارهای جدید و سقف جدید. سقفی که برای این بچهها که همیشه نگاهشان به آسمان است آشناترین و تکراریترین منظره دنیاست. خانهای که مهمانهای جدید را هم میطلبد. مهمانهایی که خانه جدید بچهها را به آنها تبریک بگویند.مهمانهای ناخواندهای که دسته جمعی میآیند و دست پر، با دستهای پر از مهر که جایشان را پیدا میکنند و روی سر بچهها مینشینند. سرم را بر میگردانم و باز چشمم به کارت مشخصات الهه میافتد، متولد فرودین 1381، تنها 2 ماه به پایان 14 سالگیش مانده است. کم کم چمدانهایش را میبندند...
منبع: همشهری