مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
مهدی غفاری
پیش از هر چیز بگویم که این آخرین نوشته یِ منطقهای من درباره یِ انتخابات است.
نوشتهای که میکوشد تا بر روند انتخاب مردم در هفتم اسفند اثری ولو کوچک بگذارد اما افق نگاهش به روزگار پس از این انتخابات برمی گردد.
پیش از هر چیز باید به چند نکته اشاره کنم؛
بنا به معیارهای حداقلی موجود در تعریف جهانی دموکراسی، این انتخابات بیش از آنکه روحی در قالب داشته باشد از کالبدی نتراشیده برخوردار است. با اینهمه همینی ست که هست؛ تنها گزینهی حال حاضر موجود برای علاقمندان به کنش سیاسی که در کنار هزینهای به نسبت کم، منفعتی حداقلی و نه چندان قابل پیش بینی را با خود دارد.
از سوی دیگر به دلیل فقدان یک آزادی با ثبات در فضای سیاسی – اجتماعی و نبود احزاب راستین و عدم وجود رسانههای جمعیِ مستقل و آزاد، این انتخابات از عدم شفافیت رنج میبرد. همه یِ نامزدها و هواداران از پاکدستی خود میگویند و آلودگیِ رقبا. خوب! هیچکس نمیگوید دوغ من ترش است. اما آیا کسی هم هست که واقع بینانه به این فضا بنگرد و فسادها را نبیند؟!
چه بسیار کیسهها که دوخته شده.
چه بسیار شکمها که صابون زده شده.
چه بسیار پولها که معلوم نیست از کجا آورده شده و بیمهابا هزینه میشوند.
بد از بدتر اینکه نگاهها از تلاش برای جستن راهی در توسعهی سرزمین به کوشش برای توسعهی خود و خودیها بدل شده است. یکی در پیِ مدیر شدن است. یکی به دنبال کسب پیمانهای پر آب و تاب. آن دیگری راهی میجوید برای نشستن بر قله یِ تصمیم سازیهای قدرت بخش و ثروت آور.
شعارها هم همه دهن پر کن و پیشی گیرنده از همدیگر.
اما (به عنوان نمونه) آیا کسی هم هست که واضح و آشکار آنهم با عدد و رقم بگوید؛ چگونه میخواهد و میتواند از فرصت نمایندگی یعنی توانِ قانونگزاری و تحقیق و تفحص از ارکان نظام سیاسی بهره ببرَد تا بشود کمر غول بیکاری را در یک بازه زمانی معقول در هم شکست و زمینه را برای بهبود شاخصهای توسعه فراهم کرد بیآنکه محیط زیست را بر باد داد و سرمایههای ملی – منطقهای را هزینه کرد؟
و باز هم به عنوان نمونه آیا کسی هست که بگوید به عنوان یک نماینده چگونه میخواهد و میتواند برای درمان سرطان فسادی که خود را در ساختار جامعه نهادینه کرده و دیگر چیزی از خود برای ما باقی نگذاشته، راهی بیابد؟ آیا رشوه بیداد نمیکند؟ آیا نابرابری کفر همه را درنیاورده؟ آیا فقدان یک نظام آموزشی منطبق بر ارزشهای جهانشمول که حق – محور و آزادیخواه و برابری طلب و پرسشگر باشد و این اخلاق را به همه بیاموزاند که (زیر بار زور و فساد مرو) باشید، فکرها را آزار نمیدهد؟ اگر آری، پس چرا صدایی از کسی درنمی آید؟!
آیا ما مردم پرسشگر نیستیم یا کنشگران سیاسی در این عرصه بازیگرند؟
آیا این ادعا درست است که ما چون قامت خمیده و ناجوری هستیم که تنها این قبای کهنه یِ پوسیده اما به ظاهر شیک بر تنمان مینشیند؟ حاشا اگر چنین باشد.
با اینهمه کسانی که قصد مشارکت در انتخابات را دارند، هر کس به دلیل و با توجیهی این کار را میکند و به کسی رای میدهد.
دیروز دوست پزشکی را دیدم که میگفت:
اگر صنفی بخواهم رای دهم باید به نیکبخت رای بدهم.
اگر منطقهای بخواهم باید به زارعی رای دهم.
اگر قوم و خویشی بخواهم باید به روشنفکر رای دهم. (همسرش از آنهاست.)
اگر بخواهم کسی باشد که بتواند ما را از ترکشهای همسایه! در امان بدارد، باید به هدایتخواه رای بدهم.
اگر بخواهم بنا به توصیهی دوستان عمل کنم باید به رجایی نسب رای دهم.
اگر بخواهم سیاسی و اصلاحی رای بدهم باید به بهرامی رای دهم.
خرسندیان را هم میشناسم و میدانم که آدم رو راستی ست.
نمیدانم چه کنم؟ شاید بهتر است اصلا رای ندهم!
اینها همه گفتم تا بگویم که این دردها و نقدها هست و پرسشها بیشمارند اما چه کنیم که همه یِ راهها در این سرزمین از سیاست میگذرد وای کاش چنین نبود.
و انتخابات یکی از تنها فرصت هاست برای اثرگذاری ولو به قدری اندک.
اصلاح طلبان در گچساران و کهگیلویه به جمع بندی قابل قبولی رسیدند اما در بویراحمد و از منظر اصلاحات، کار چنگی به دل نمیزند.
پس بهتر آن است که کاری کرد و هر آنکس که میتواند پا پیش بگذارد.
شاید دیر شده است اما هنوز هم میتوان این قفل را گشود.
به نظر میرسد که کلید این قفل در دستان آقای موسوی ست. موسوی کوپنی دارد که بهتر است نقدش کند. نه برای امروز و این انتخابات بلکه برای فردای آن. نتیجه یِ این رقابت محدود شاید در جای خود مهم باشد اما مهمتر از آن زمینه چینی برای تشکیل یک حزب ملی – منطقه ایِ اصلاح طلب و توسعه گرا با حضور اثرگذار سید باقر و دیگر نخبگان منطقه است.
با داشتن استانی بسیار غنی و برخودار از منابع کمیاب طبیعی و انرژی و گردشگری، و با وجود نیروی انسانی نخبه و اندیشه ورز و خلاق، ما باید به روزهایی فکر کنیم که خواهان اداره یِ ایالتی – منطقهای استان بر مبنای ضرورتها و اولویتهای بومی و منطبق بر باورهای فرهنگی و شاخصهای زیست بوم خود باشیم.
اگر خواهان یک استان آباد در کشوری توسعه یافته هستیم راهی جز مشارکت حداکثری در ادارهی امور منطقه و کشور نداریم.
این همان نکته ایست که همهی دوستان اصلاح طلب و نخبگان توسعه گرا بهتر است به آن توجه کنند و پیرامونش بیاندیشند.
من به عنوان یک شهروند و با یک چنین نگاهی پیشنهاد میکنم تا شورای هماهنگی اصلاحات به خود بیاید. همه یِ نامزدهای متمایل به اصلاحات و اعتدال گرد هم بیایند.
و سید باقر! سکوت خود را بشکند.
آیا چنین خواهد شد؟