شهروند| چند روزی از سیل ویرانگر لرستان میگذرد. سیل مهیبی که خانههای زیادی را ویران کرد و دارایی ساکنان نقاط مختلف این استان را با خود برد. هنوز برآورد دقیقی از کل خسارتهای واردشده در سیل لرستان در دست نیست، هرچند مسئولان محلی در اظهاراتشان صحبت از خسارتهای چندهزار میلیاردی میکنند. سیل جان ١٤ نفر از ساکنان این استان را هم گرفت و خیلیهای دیگر را هم زخمی و روانه بیمارستان کرد. هنوز راه ارتباطی بسیاری از نقاط این استان بهخصوص مناطق روستایی مسدود است و همین کار امدادرسانی به حادثهدیدگان را سخت کرده، با این وجود تلاشها برای کمکرسانی به سیلزدگان ادامه دارد. براساس گزارشهای دریافتی سطح آب رودخانهها در این استان فروکش کرده، اما بیم آن میرود با آغاز فعالیت موج جدید بارشی که این روزها در راه آسمان ایران است، بار دیگر سیل به ویرانهها بتازد و خسارتها را سنگینتر از قبل کند. هرچند هنوز خبری از شیوع بیماریهای واگیر منتشر نشده، اما شرایط نامناسب بهداشتی باعث شده تیمهای درمانی و اورژانسی متعددی به این مناطق اعزام شوند.
کاش به دادمان برسند
مادر و پسر با هم تنها در یک خانه ١٠ در ١٠ متر در روستای گمرود زندگی میکردند، که آنها هم اسیر سیلاب خروشان شدند. خانه و زندگیشان را نهتنها آب برد، بلکه حالا آواره هم شدهاند و دیگری چیزی از خانهشان نمانده است. این مادر به همراه پسرش حالا در خانه برادرش زندگی میکنند. خانهای که الان پناهگاه خیلی از سیلزدگان فامیل شده است؛ ٢٠ نفر همه با هم در یک خانه زندگی میکنند، روزگارشان سخت شده است و در عرض چند ثانیه همه زندگیشان را از دست دادهاند. سینای ١٢ ساله و مادرش حالا دیگر خانهای برای زندگی کردن ندارند و سقفی بالای سرشان نیست. دیگر حتی امید اینکه بتوانند خانهشان را تعمیر کنند هم ندارند. نمیدانند تکلیفشان چیست و تا چه زمانی میتوانند سرگردان و سر بار باشند. دایی سینا درباره وضع خواهر و خواهرزادهاش به خبرنگار «شهروند» چنین گفت: «خواهرم به همراه پسرش در یک خانه ١٠ در ١٠ متری زندگی میکرد. شوهرخواهرم ناراحتی اعصاب داشت و بیمار بود. یکسال پیش هم بر اثر بیماری فوت کرد. از آنجایی که در زمان حیات شوهرخواهرم او تحت نظر بهزیستی بود، پس از مرگش هم خواهر و خواهرزادهام تحت نظر بهزیستی قرار گرفتند و هزینه زندگیشان تامین میشد، تا اینکه سیل آمد و خانهشان را ویران کرد. سینا و خواهرم تنها توانستند از خانهشان فرار کنند. دیگر هیچ چیزی ندارند. حتی یک لباس؛ از آنجایی که خانه من بالای کوه است، آب به آنجا نرسیده و خانهام سالم است، برای همین خواهر و خواهرزادهام فعلا اینجا زندگی میکنند، البته به جز آنها بقیه اقوام هم در خانه من زندگی میکنند. نزدیک به ٢٠ نفر هستیم که در خانه به سختی زندگی میکنیم. هیچکدام هیچ وسیلهای ندارند و زندگیمان بسیار سخت شده است. نمیدانیم این چه بلایی بود که ناگهان بر سر ما نازل شد. خواهرم همینطوری زندگی سختی داشت، حالا دیگر هیچ سرپناه و وسیله برای زندگیکردن هم ندارد. مرتب اشک میریزد و نمیداند باید چه کار کند. کاش به ما بگویند که مقصر کیست. کاش کسی بود که به حرفهایمان گوش میکرد و دلیلی برای ما میآورد. از وقتی سیل آمده و مردم آواره شدهاند، دیگر زندگی در اینجا متوقف شده و همه فقط نفس میکشند. سیل به هیچکس امان نداد که حتی یک کفش یا لباس برای خودش بردارد. کاش به دادمان برسند.»
جهیزیه خواهرم را آب برد
چند روز است که بیخانمان شده است، خودش و همه خانوادهاش به خانهای پناه بردهاند؛ به یکی از معدود خانههای برجایی روستای دمرود علیا. روستایی که با سیل لرستان بیشتر خانههایش از بین رفته و ساکنانش را آواره کرده است. بیشتر اهالی این روستای ٤٠٠ نفری در چند خانه پناه گرفتهاند اما تعداد سیلزدگان بیشتر از ظرفیت این خانههای روستایی است و همین هم شده تا مردهای روستا شب تا صبح بیسرپناه باشند؛ به هر حال در هر شرایطی اولویت با زنها و بچههاست، اینها را محمد به «شهروند» میگوید. او یکی از سیلزدگان لرستان است، یکی از هزاران نفری که سیل خروشان روزهای پایانی تعطیلات به زندگیشان تاخت و همه داروندارشان را با خود برد: «واقعا باورنکردنی است، در چند ساعت زندگی همه ما بر باد رفت، آب خانه من و مادرم را از بین برد؛ از خانه مادرم فقط چند دیوار و سقف باقی مانده است، مادرم همراه با چهار تا از خواهرهایم در آن خانه زندگی میکرد. پدرم سالها پیش فوت کرده و مادر پیرم بهسختی بچهها را بزرگ کرد. همین چند ماه پیش با هزار زور و بدبختی برای نرگس جهیزیه جور کردیم، حتی بخشی از جهیزیه را هم کمیته امداد به ما کمک کرد اما آب همه آنها را با خود برد.»
حالا چند روز از آن سیل خروشان گذشته و امدادرسانی به مناطق سیلزده آغاز شده، اما اینطور که ساکنان این روستا میگویند، نحوه امدادرسانی هم مشکلاتی دارد و همین مسأله باعث شده تا اقلام توزیعشده بهدرستی به دست نیازمندان واقعی نرسد. رضا یکی دیگر از ساکنان این روستای سیلزده به «شهروند» میگوید: «چادر و مواد غذایی توزیع میشود اما برخیها از مناطق دیگر با هجوم به روستای ما و مناطق سیلزده این کمکها را با زور و دعوا از ما میگیرند؛ هلال احمر از هوا برای ما کمک میآورد و عدهای از بسیجیان هم با پای پیاده مواد غذایی برای ما میآورند. ما آدمهای فقیری نیستیم، زمین کشاورزی و دام داریم اما سیل همه زندگی ما را نابود کرد؛ مهمترین مشکل ما نبود سرپناه است؛ خیلیها در روستای ما خانههایشان را از دست دادند. ما از مسئولان میخواهیم که هر چه زودتر فکری بکنند تا ما بتوانیم به خانههایمان بازگردیم.»
فقط چند متر با مرگ فاصله داشتیم
علی داد هم یکی دیگر از ساکنان روستای دمرود علیاست؛ روستایی که تا «معمولان» فقط چند کیلومتر فاصله دارد اما آنطور که این مرد جوان به «شهروند» میگوید هنوز راه ارتباطی دو رود به معمولان بسته است و معدود رفتوآمدهای انجامشده به این روستا بهسختی انجام میشود و همین هم شده تا اقلام امدادی با تأخیر در اختیار سیلزدگان این روستا قرار بگیرد: «من ساکن خرمآباد هستم، برای تعطیلات و دیدن اقوام به دمرود آمدم، دو روز قبل از سیل همه نگران بودند، من در خرمآباد شنیده بودم که اگر سیل به لرستان برسد، معمولان و روستاهای اطراف آن در خطر هستند، بارندگی و سیل عجیبی بود، هیچکس در این منطقه حتی پیرمردها و افراد مسن چنین سیلی را به یاد ندارند؛ خانه برادرم بیش از ٢٠٠ متر بالاتر از رودخانه است، کسی باورش نمیشد که سیل با این وسعت وارد روستا شود. روزی که سیل آمد ما در خانه بودیم، چند نفری از اهالی هراسان به روستا آمدند و خطر سیل را اطلاع دادند، آب حدود ١٠ متر با خانه برادرم فاصله داشت، فقط چند متر با مرگ فاصله داشتیم؛ مجبور شدیم خانه را ترک کنیم، فقط خودمان را نجات دادیم و پشت سر ما آب همه زندگی برادرم را با خودش برد.»
آب تمام زندگیمان را با خود برد
صبحانه میخوردند که سیل زندگیشان را با خود برد؛ در یک لحظه از پنجره دیدند که آبهای خروشان وحشیانه به خانه و زندگیشان حمله میکند، حتی فرصت نکردند که یک کفش یا پتو با خود بردارند. هر چه داشتند گذاشتند، فقط جانشان را برداشتند و فرار کردند. حالا خانواده شاکرمی به همراه سه پسر چهارماهه، یازدهساله و دوازدهسالهشان در چادر زندگی میکنند و تمام بستگانشان هم در سیل معمولان چادرنشین و آواره شدهاند؛ بیآنکه لباس درست و حسابی برای پوشیدن و غذای خوب برای خوردن داشته باشند. خانوادهای که با فرزندانش سرگردان شدهاند و دیگر خانهای هم برای زندگیکردن ندارند، تمام چشم امیدشان به مسئولان و مردم است که شاید کمکی از طرف آنها برسد و زندگیشان نجات پیدا کند. رضا شاکرمی پدر خانواده است که حالا زیر بار مشکلات زندگی و سرگردانی خانوادهاش حال خوبی ندارد. او در اینباره به خبرنگار «شهروند» میگوید: «ساعت ٩ صبح بود با همسر و فرزندانم از خواب بیدار شده و داشتیم صبحانه میخوردیم. چند روزی بود که بارانهای شدید میبارید، آن روز هم داشت باران میبارید، ناگهان بارش سنگین شد و صدای فریاد شنیدیم. رفتم از پنجره بیرون را نگاه کردم، با صحنهای وحشتناک روبهرو شدم، آب با سرعت زیادی به سمت خانهها میآمد و مردم هم داشتند فرار میکردند. گویا سد باز شده و آب آن سرازیر شده بود. ما فقط فرصت کردیم که فرار کنیم؛ نتوانستیم وسایل مورد نیازمان را برداریم حتی کفش و پتو هم برنداشتیم. من فقط دست زن و بچههایم را گرفتم و از مهلکه خود را نجات دادیم؛ حالا هم بالای کوه با دیگر بستگانم که خیلی هم زیاد هستند، چادر زدهایم. من سه پسر چهارماهه و یازده و دوازده ساله دارم؛ یک دختر هجده ساله هم دارم که ازدواج کرده است. الان با زن و بچههایم آواره شدهایم؛ به ما مواد غذایی میرسد اما نه آنقدر زیاد. یک وقتهایی چندین ساعت حتی یک قطره آب هم نداریم که بخوریم و مجبوریم از چشمهها آب برداریم. من بچه شیرخواره دارم؛ الان کل زندگیمان را آب برداشته و نمیدانیم باید چکار کنیم. مردم از محلههای دیگر به ما کمک میکنند. از طرف هلال احمر هم مواد غذایی و پتو میرسد اما تعدادمان اینجا زیاد است و نمیتوانیم درست زندگی کنیم. هر چه داشتیم و نداشتیم آب با خود برده و من نمیدانم از این به بعد چطور باید زندگی کنیم. کاش کسی به ما جواب بدهد و امیدواریم مسئولان هم به زندگی ما رسیدگی کنند که اگر اینطور نشود، همه ما آواره و گرسنه میمانیم.»