کد خبر: ۸۶۲۲۶
تاریخ انتشار: ۰۹ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۳:۰۹ 31 August 2015
 7 شهریور 94
ساعت 10:30 صبح
من آقای خاطره نویس هستم. امروز هرچه گشتم آقای روحانی را پیدا نکردم. این شد که خودم مشغول به کار شدم و شروع به نوشتن کردم. به نهاد ریاست جمهوری آمدم. از هر کس که سراغ آقای روحانی را گرفتم گفت خودش هم دنبال ایشان است و پیدایش نکرده. خیلی تعجب کرده بودم. همه طبقات را یک به یک گشتم. خبری نبود. در طبقه آخر خیلی تصادفی دیدم در پشت بام باز است. رفتم روی پشت بام.

 آقای روحانی را در دور دیدم که لب پشت بام نشسته. مدام پایین را نگاه و کلمه‌ای را تکرار می‌کرد و بعد قاه قاه می‌خندید. خیلی تعجب کردم. جلوتر که رفتم پرسیدم: «آقای روحانی حالتون خوبه؟» گفت: «ئه! تو اینجایی؟؟ پسر جان بیا جلو. بیا جلو یه چیزی نشونت بدم عالیهههه!» جلوتر که رفتم دیدم پایین توی حیاط عده زیادی دلنگران نشسته‌اند روی زمین و خیلی آرام و بی‌صدا، بی آنکه به کسی توجه کنند سرشان را انداخته‌اند پایین. پرسیدم: «دستگیرشون کردین؟» گفت: «نه بابا! مگه ما زورمون به اینها می‌رسه دستگیر کدومه؟ خودشون اومدن.» پرسیدم: «خب برای چی اومدن؟» آقای روحانی گفت: «اونش مهم نیست. ببین نگاه کن می‌خوام یه چیز باحال نشونت بدم. خوب دقت کن.» 

بعد پایین را نگاه کرد و داد زد: قانون! ناگهان دلنگرانان از جایشان بلند شدند و جیغ و داد کردند. فریاد می‌زدند: «تفرقه‌افکنی نکن. اختلاف ایجاد نکن. نگووووو نگووووو نگووووو!» بعد آقای روحانی قاه قاه زد زیر خنده و گفت: «وای خیلییی بامزه ست! من از صبح اصلا نتونستم کار کنم سرگرم اینها شدم. فوق العاده‌ن!» گفتم:«چرا این‌طوری می‌کنن؟» گفت: «چه می‌دونم! به قانون آلرژی دارن. وقتی می‌گم قانون این‌طوری می‌شن. حالا این یکی رو دریاب.» بعد دوباره پایین را نگاه کرد و داد زد: «انتخابات!» همه در حیاط به جنب و جوش افتادند. راه می‌رفتند، به یکدیگر برخورد می‌کردند و مجروح می‌شدند.

 پرسیدم: «اینها چرا اینطوری می‌کنن؟» آقای روحانی دوباره زد زیر خنده و گفت: «طفلی‌ها می‌خوان سعی کنن با هم ائتلاف کنن نمی‌تونن، بلد نیستن. می‌خورن به هم زخم و زیلی می‌شن. حالا این یکی رو ببین!» بعد آقای روحانی فریاد زد: «انتخابات رو من برگزار می‌کنم!» عده‌ای که توی حیاط بودند شروع کردند به زدن توی سر خودشان و اشک ریختن و ضجه زدن. یکی محکم می‌کوبید روی پایش و می‌گفت: «نگوووو! نگووووو! نگووووو!» بعد آقای روحانی در حالی که قهقهه می‌زد با ذوق گفت: «مسئول اجرای قانون منم!» دوباره آنها به جنب و جوش افتادند و تکاپو کردند و مستأصل بهاین سو و آن سو رفتند.

 پرسیدم: «آقای روحانی؟ اینها چرا این‌طوری می‌کنن؟» آقای روحانی گفت: «منم نمی‌فهمم! انگار به من و به قانون آلرژی دارن. اسم ما دو تا میاد این‌طوری می‌شن.» این را که گفت از کیفش تعدادی قرص بیرون آورد و برای آن عده نگران ریخت توی حیاط. پرسیدم: «اینها چی بودند ریختید براشون؟» آقای روحانی گفت: «آنتی هیستامین. می‌گم شاید برای آلرژیشون نسبت به قانون خوب باشه.» بعد که کلی خندید ناگهان با اخم من را نگاه کرد و گفت: «پسر جون! دفترچه من دست تو چی کار می‌کنه؟ چرا سر خود داری می‌نویسی؟ بدش به من ببینم!»

وقایع‌نگار 7 شهریور 94:
1- روحانی در نشست خبری: «نمی‌دانم چرا وقتی از قانون صحبت می‌کنیم برخی ناراحت می‌شوند و به مذاق‌شان خوش نمی‌آید»‌‌.
منبع: روزنامه قانون
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار